مدیون سردار گیج چرت بعد از ظهری بودم. گوشیم را برداشتم تا ببینم ساعت چند هست. بی‌اختیار کلمات «حادثه تروریستی» روی نوار گوشیم توجهم را جلب کرد. چند بار توی ذهنم تکرارش کردم. نفهمیدم کدام حادثه را می‌گویند. گروه را باز کردم. نوشته بود «حادثه تروریستی کرمان». وارد کانال‌های خبری شدم. آخرین خبرها همه حکایت از تعداد بالای شهدا و مجروحان داشت. ترس به جانم افتاد. توی همه گروه‌هایی که داشتم پیام گذاشتم: «اگر کسی رو می‌شناسید که موقع حادثه کرمان بوده، بهم پیام بدید.» شماره خانم خادم الشهیدی را برایم فرستادند. تماس گرفتم. احتمال میدادم سرش شلوغ باشد و جواب ندهد. یا شاید تمرکز نداشته باشد و نتواند مصاحبه کند. بعد از سه چهار بوق جواب داد. آرام و شمرده حرف می‌زد. می‌گفت: «ساکن کرمانیم‌. خونه‌مون زیاد با گلزار فاصله نداره. سه سالی می‌شه که خادم گلزار شهدای کرمانم‌. توی این چند سال از همه شهرها زائر دیدم. اصفهان، قم، تهران، خوزستان، لرستان، بلوچستان، اراک، مشهد و شیراز و... پیر، جوون و بچه. باحجاب، کم حجاب یا حتی با لباس های محلی شهرهای مختلف. خیلی وقت‌ها میزبان زائرهای خارجی بودیم. از انگلیس، لبنان، عراق، آمریکا و هند و... مهمون داشتیم. همین هفته یه اتوبوس مرد و زن و بچه از عراق اومدن. از سه‌شنبه هفته پیش گلزار شهدا خیلی شلوغ شد. ما توی بخش‌های مختلف خدمت می‌کردیم نظافت، راهنمایی زائرین و انتظامات و... چهارشنبه از ساعت ۱۱ شیفت من بود. یه پر سبز دستم گرفتم و کنار مزار حاج قاسم ایستادم. مردم زیادی برای زیارت اومده بودن. تعداد صف‌های زیارت از دوازده یا سیزده تا هم بیشتر بود. اینقدر شلوغ بود که صف‌های توی گلزار دور خورده بود. مرتب به تعداد زائرین اضافه می‌شد. حدود ساعت دو خورده‌ای صدای انفجاری توی گلزار پیچید. همه متوجه صدا و حادثه شدیم. اما انگار هیچ‌کس توجه خاصی نکرد. مردم هنوز توی صف زیارت بودن و خادمین مشغول خدمت. یه ربع بیست دقیقه گذشت که صدای انفجار دوم اومد‌. بلافاصله نیروهای امنیتی اعلام کردن باید گلزار رو تخلیه کنیم. هنوز صف زائرین شلوغ بود. به طرف مردم رفتیم و به سمت بیرون هدایت‌شان کردیم. مردمی که هنوز زیارت نکرده بودن به ما اعتراض می‌کردن و می‌گفتن: «چرا نمیذارید برای زیارت بمونیم؟ ما امنیت‌مون و هرچیزی داریم رو مدیون سرداریم. این همه راه اومدیم برای زیارت. تو رو خدا بذارید بمونیم.» هر چقدر می‌گفتیم: «برای امنیت خودتون باید از اینجا برید.» گوش نمی‌کردند. دلشان نمی‌آمد بدون زیارت مزار سردار از گلزار خارج شوند. روایت ثریا گودرزی از مصاحبه با مرضیه گلستانی (خادم گلزار شهدای کرمان)؛ ۱۴ دی‌ماه ۱۴۰۲ تاریخ را به حافظ‌هـ بسپارید: @hafezeh_shz