اوایل سال 1394 جنگ سوریه به مراحل خیلی حساسی رسیده بود و طرحی مطرح بود که از بین بسیجیان زبدهی گردانهای عملیاتی بسیج، عدهای را برای اعزام به سوریه انتخاب کنند. علیآقا هم جزو یکی از زبدهترین نیروهای گردان بود که چند سالی در گردانهای بسیج فعالیت داشتند. از بین دهها بسیجی داوطلب ما انتخاب شدیم و با هزینهی خودمان تمام دورهها را میرفتیم. تا یک ماه هر روز از رزن تا همدان به عشق دفاع از حرم میرفتیم. هروقت فرماندهان برای سخنرانی و بازدید میآمدند علیآقا سریع میرفت عاجزانه درخواست میکرد که بحث اعزامش را پیگیری کنند؛ یکبار سردار ابوحمزه برای بازدید آمده بود و علی خیلی با سردار صحبت کرد، میگفت: "چرا زمان جنگ بسیجیها بار اصلی جنگ را بر دوش داشتند، اما الان خیلی این موضوع مطرح نیست؟". سردار خیلی با محبت گفت: "انشاءالله شما هم اعزام میشید".
بهشدت برنامههای آموزش را جدی میگرفت و حتی گاهی اوقات به مربیها ایراد میگرفت که چرا سختگیری نمیکنند. یکی از مربیان خوب ما، شهید احمد شوهانی بود که آموزش قطبنما برای ما انجام میداد. یک ماه دوره فشردهای داشتیم و علی با اشتیاق تمام دوره را طی کرد، بالاخره بعد از مدتها خبر اعزام به گوشمان رسید. بار و بندیلمان را بستیم و به راه افتادیم، خوشحال بودیم که بالاخره روز موعود دارد فرامیرسد. ما قدم در راه بزرگی گذاشته بودیم، شب قبل از اعزام سردار شهید ابوحمزه، سخنرانی حماسی و معنوی بسیار زیبایی انجام دادند و خیلی از بچهها اشک میریختند.
یک هفتهای در تهران مجدد آموزش دیدیم و آقای قرائتی چند شبی آمدند و برای ما صحبت کردند. علی خیلی در این مسائل پیگیر بود، بعد از سخنرانی همیشه میرفت سراغ آقای قرائتی و از ایشان سوال میپرسید و نصیحت میخواست؛ همیشه صف اول مینشست و پامنبری خیلی خوبی بود. مدتی که تهران بودیم روحیهی بچهها خیلی بالا بود، شهید سید میلاد مصطفوی با علی و سایر بچهها کشتی میگرفت و همه را خاک میکرد. علی با آن قد و هیکلش از سید میلاد ضربه فنی شد. سید میلاد جودوکار قَدَری بود. شور و نشاط با حضور این دو نفر بین بچهها حسابی بالا میگرفت. نکته بسیار مهمی که از علیآقا دیدم، نظم و انضباط تشکیلاتی ایشان بود. موقع اعزام زنگ زد از فرمانده گردان شهرستان خودشان اجازه گرفت و حتی روزی هم که از سوریه برگشتیم تهران مجدداً تماس گرفت و حضور خودش را در کشور اعلام کرد، با اینکه نیروی بسیجی بود اما اینقدر تشکیلاتی و مودبانه رفتار میکرد.
#شهید_علی_خاوری
#کتابخوانی
#مثل_ابراهیم
https://eitaa.com/haj_ali_khavari