***
من اهل همه جور خلاف هستم اما علی را خیلی دوست داشتم چون فرد صادقی بود، حرف و عملش یکی بود، دلش صاف بود، روراست بود و اصلاً هم مغرور نبود. کل کلاس ما افراد شر و شوری بودند و دائم دعوا و فحش و فحشکاری بود؛ علی در این فضا واقعاً الگو بود و همهی بچهها احترامش را داشتند. با خنده امربهمعروف میکرد و با اغلب بچهها رفیق بود، حرفش هم پیش همه خریدار داشت.
نوجوان و خام بودم، متأسفانه با نامحرم ارتباط داشتم. عکسش را توی جاکلیدیام جاسازی کرده بودم. مدرسهی دخترانه معمولاً مقداری از مدرسهی ما زودتر تعطیل میشد تا تداخل نداشته باشیم اما ما هم راهکار خودمان را داشتیم و هر روز به یک بهانهای زودتر از مدرسه بیرون میزدیم! مدتی بعد، یکی از معلمها این موضوع را فهمید و حسابی پاپیچ شد. یکی از بچهها هم گزارش داده بود که عکس داخل جاکلیدیام جاسازی کردم. معلم من را پای تخته برد. جاکلیدی را توی دستم مشت کردم و معلم هر چقدر زور زد نتوانست مچ دستم را باز کند. از بچهها کمک خواست با چشمغره بهشان فهماندم که کمک کردن به معلم در این قضیه چقدر برایشان گران تمام خواهد شد. علی گوشهی کلاس پَکر نشسته بود؛ بالاخره معلم کوتاه آمد و با چهار تا بدوبیراه من را روی نیمکت نشاند. زنگ مدرسه که به صدا در آمد دست کسی را روی شانهام حس کردم، به سمتش برگشتم، علی خاوری بود. معلوم بود که ناراحت است. سر حرف را باز کرد و تا به خانه برسم از اثرات منفی این روابط برای من حرف زد و اینکه چرا من باید عکس یک نامحرم که ناموس مردم هست همیشه همراهم باشد! اگر کسی با من تند حرف بزند من اصلا قبول نمیکنم اما با نرمی و لطافت که بگویند قبول میکنم، علی این مدلی بود. خیلی منطقی بود، گفت: "مگر دوستش نداری؟". گفتم: "چرا عاشقش هستم". گفت: "پس چرا نمیری خواستگاری؟ هر چیزی قواعد خودش رو داره، تازه الان شما تو سنی نیستید که بتونید ازدواج کنید! اگر فردا نتونستید با هم ازدواج کنید و این رابطه به ازدواج ختم نشد - که معمولاً عاقبت این دوستیها به ازدواج ختم نمیشه - آن وقت آبروی یک دختر تو شهر لطمه میخوره و در آینده مشکلات اساسی براش پیش میآد". علی همهی اینها را با روی خوش میگفت و از باب رفاقت و خیرخواهی عنوان میکرد. حرفهای جدی و مردانهی علی خیلی به دلم نشست، با اینکه خیلی سخت بود اما اولین قدم را برداشتم و همان شب عکس را کنار گذاشتم. الان که فکر میکنم متأسفانه با گسترش فضای مجازی و ارتباط گسترده بین دختران و پسران چه آسیبهایی به قشر مظلوم و بیپناه جوان وارد میشود!
همهجور رفیق را تجربه کردم،ولی علی درجه یک بود، سالار بود! من بیخود از یک نفر تعریف نمیکنم، وقتی علی پر کشید عکسش را در فضای مجازی پخش کردم. رفقای لوتیام همه افسوس میخوردند چون علی برای همه معلم اخلاق و نمونه بود. به قول خودمان یکی از اراذل معروف شهر آمد پیشم، چشمهایش خیس از اشک بود، مدام از خوبیهای علی میگفت و افسوس میخورد. این آدم برای هیچچیزی اشک نمیریخت اما در فراق علی خیلی میسوخت.
یکی از بچههای کلاس بدون هیچ دلیلی با علی مشکل داشت، همیشه از علی بدگویی میکرد. هرجا مینشست به قول خودمان زیرآب علی را میزد. حرفوحدیث این بنده خدا به علی هم رسیده بود و هرچه بچهها به علی میگفتند که فلانی پشت سر شما بدگویی کرده علی فقط میخندید. مدتی همینطور گذشت تا یک روز در جلسهی امتحان علی کنار این بنده خدا افتاد، علی هم با آن شخص شوخی کرد تا آن فضا بشکند؛ همینطور کمکم با او ارتباط گرفت و کدورتها از بین رفت.
#شهید_علی_خاوری
#کتابخوانی
#مثل_ابراهیم
https://eitaa.com/haj_ali_khavari