کوزه‌‌ی آرزوها! مرد کشاورز،کوزه‌ای پر از روغن داشت. روزی به کوزه، نگاهی کرد و با خود اینگونه نجوا کرد:«کوزه روغن را می‌فروشم. با پول آن یک جفت گوسفند میخرم. گوسفندها پس از مدتی زایمان می‌کنند. تعدادشان زیاد میشود! چهار راس، هشت‌ راس، شانزده و.... تعدادی از این گله پرشمار گوسفندان را می‌فروشم و با پولش ازدواج میکنم. پس از مدتی خداوند متعال به من فرزندی عطا خواهد نمود. فرزندم بزرگ میشود. پس از آن، معلمی جهت تعلیم و تربیت او، می‌گمارم. اگر فرزندم حرف من یا معلمش را گوش نداد با همین چوبدستی، او را کتک خواهم زد تا ادب شود!» افکارش که به اینجا رسید، چوبدستی را بالا برد و به کوزه روغن زد و کوزه را شکست و همه روغن‌ها ریخت و تمام رؤیاهایش به فنا رفت! امیرالمومنین علیه‌السلام فرمود:« چقدر آرزوهای نابجا، فاسد کننده عمل است!»(غرر الحکم: حکمت۴۵۹۵۴۴). با بعضی از جوان‌ها که صحبت میکنم متوجه می‌شوم بیشتر در رؤیا هستند یا واقعیت‌های ملموس زندگی! هیچ کس با رؤیا و آرزوهای بافتنی به جایی نرسیده و نخواهد رسید؛ ولی با عمل و پشتکار، بسیاری از مردم، پیروزی را در آغوش کشیده‌اند! @hakeemaneh