🔸 📖 🔰 خاطرات از 📝 سرخوشانه از مدرسه به خانه آمدم. مثل همیشه با زمزمه های زیر لب، آرام وارد خانه شدم. اما آن روز پدر مثل یک گلوله آتش جلویم ایستاد. خودم را جمع و جور کردم، اما عصبانیتش خبر از وخامت اوضاع میداد. شستم خبردار شد که نامۂ اعزام رسیده است... ✍🏻 به قلم ✅ خرید آسان اینترنتی https://b2n.ir/z64805 🔸 مخاطبینی که مشکلی در ثبت سفارش اینترنتی خود از طریق سایت دارند، می توانند به مسئول فروش کانال انتشارات حماسه یاران، پیام دهند 👇 @hamaseh17 🌹انتشارات حماسه یاران | ناشر تخصصی جهاد و شهادت 🇮🇷 @hamasehyaran