#وقایع_نگاری یک انتخاب (قسمت اول)
شنبه ۹ تیر
"باید کاری کرد! حداقل به اندازه توان خودم! باید! باید!"
این جمله از صبح داره توی سرم می چرخه. تماس می گیرم با حاجی. میگم "چه کنیم؟"
می گه "امشب بعد نماز توی مسجد جمع میشیم، تو هم به بقیه بچه ها بگو بیان."
حاجی دیسک کمر داره. میدونم امشب با درد میاد تو جلسه!
نماز رو میرم مسجد در محله ای از اهواز که معمولا یا رای نمیدن یا اونطرفی رای میدن.
بعد نماز، مسجد خلوت شده. میشینیم تو حلقه ای گوشه مسجد. حاجی هنوز نیومده. بابت کمرش باید بره آب درمانی، بعد بیاد مسجد! بچه ها کلافه ان. اون یکی دوستمون که اونم روحانیه جلسه رو زودتر شروع میکنه. بعدش هم نوبت من میشه که حرف بزنم. دلم پره.
وسط های جلسه حاجی لنگان لنگان میاد.
بعضی از بچه ها به قالیباف رای دادن، بعضی به جلیلی. اما الان همه یکدلند.
#نه_به_دولت_سوم_روحانی! حرف های اولیه رو می زنیم. الان وقت تردید نیست. باید بریم کف خیابون، بین مردم. تصمیم میگیریم دو تا ایستگاه صلواتی بزنیم تو محله. پوستر پخش کنیم. میز گفتگو بذاریم. شربت بدیم. آهنگ های انقلابی و مذهبی پخش کنیم. موج ایجاد کنیم. شور ایجاد کنیم.
تقسیم کار میکنیم. کی اسپیس ها رو میاره و میبنده. برق از کجا بگیریم. ایستگاه صلواتی رو کجا بذاریم که مزاحم مردم نباشه. چی پخش کنیم. با چی پخش کنیم. پول شربت و ایستگاه رو از کجا بیاریم. باز هم مثل همیشه مشکل پول داریم. یکی از بچه ها می پرسه، ستاد جلیلی چقدر بهمون میده برای این دو ایستگاه؟ جواب روشنه: "هیچی" . باید مردمی بریم جلو. خودمون پول بذاریم رو هم. یکی از بچه ها چراغ اولو روشن میکنه و پول شربت این چند روز دو ایستگاه رو تقبل می کنه! ۵ میلیون تومن ناقابل!
جلسه با صلوات ختم میشه. از فردا باید ایستگاه ها رو راه بندازیم. دارم از جلسه میرم بیرون و به این فکر می کنم:
"با درد باید اومد تو جلسه"
ادامه دارد...
حامد ملحانی
به کانال جحفه بپیوندید ⬇️
https://eitaa.com/hamedmalhani