خار و گل میخک از شهید یحیی السنوار ـ 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ پس محمود سعی می کرد توجیه کند، من تو را متهم نمی کنم ،ابراهیم من تو را متهم نمی کنم اما ممکن است مسئولانت اهداف شخصی داشته باشند ما هر بار از خود دفاع کردیم و ریشه مشکل عدم تمایل شما به اذعان به وجود ما به عنوان یک نیروی رقیب است که گویی تابوی کارگری فلسطین و کنترل موسسات انجمن ها و اتحادیه ها تنها به نام شما ثبت شده است، باید تصدیق کنید که یک نیروی رقیب وجود دارد که در بسیاری از دیدگاه ها و مواضع شما با شما متفاوت است، سپس مادرم که متوجه میشد بدون به زیر نظر گرفتن تحولات از آنها می خواست که این گفتگو را متوقف کنند و مشکلات خیابان را داخل خانه منتقل نکند در یک نوبت فرماندار نظامی با ارسال یادداشتی خواستار حضور ابراهیم و تعدادی دیگر از فعالان در جهات مختلف ستاد فرماندهی خود شد و وقتی ابراهیم رفت گروهی حدود ده نفری از فعالان را پیدا کرد و فرماندار شروع به درخواست از آنها کرد. یکی یکی به دفترش رفتند وقتی ابراهیم پرسید با او شروع به صحبت کرد و او را مسئول دانست. در اتفاقی که افتاد ابراهیم با این روش مخالفت کرد و توضیح داد که او ربطی به درگیری های جاری ندارد بنابراین حاکم به سمت روش آنها حرکت کرد و پرسید شما به عنوان یک مردم تحت اشغال چگونه استقلال می خواهید؟ می جنگید، می کشید؟ شما مردمی هستید لایق زندگی نیستید و شما و شما .... ابراهیم در دوراهي قرار گرفت اگر جواب نمي داد مثل سيلي تند بود و اگر جواب ميداد مثل این بود که ماجرا را تایید میکرد و یا خودش هم جزئي بود کمي فکر کرد. و سپس گفت: ابتدا میخواهم تأیید کنم که با همه چیزهایی که میگذرد کاری ندارم اما فکر می کنم شما میدانید که همه افرادی که تحت اشغال زندگی میکنند یا آنهایی که حاکمیت و نهادهایی دارند همانطور که در مورد ما صادق است میان مردم، دعوا و درگیری پیش میآید و این اتفاق افتاده است و هرجای می افتد. این را بارها و بارها گفته اید... در گذشته و در حال حاضر جدیدترین آنها اعمال هاگانا علیه نفوذی ها است(اشاره واقعه تاریخی قوم یهود فرماندار متحیر شد و نتوانست آن را پنهان کند پرسید این را از کجا میدانستی؟ ابراهیم پاسخ داد: این در کتب نوشته شده است فرماندار سعی کرد توپ را به ابراهیم برگرداند و گفت من افتخار میکنم که شخصی مانند تو قوم یهود را الگو و سرمشق خود می داند؛ ابراهیم پاسخ داد من به آن اشاره نکردم به عنوان یک الگو یا نمونه بلکه به عنوان یک الگو از تاریخ، و من یک بار دیگر به شما اطمینان می دهم که هیچ ارتباطی میان من و جریانات درگیر وجود ندارد ابراهیم هر روز در نظر من به عزت و احترام اش افزوده می شد او یتیم بدون پدرش بزرگ شد که در چهار سالگي او پدرش به شهادت رسید، سپس در نوجواني مادرش او را ترك كرد و در میان ما بزرگ شد. او با وجود سن کم و شرایط سخت تحت شرایط به یک مرد خودساخته و یک رهبر واقعی تبدیل شد. وقتی در حیاط دانشگاه رفت و آمد میکرد به او نگاه میکردم و با این شخص صحبت می کرد و آن شخص را رهنمایی می کرد و دستورات را به آن افراد میداد و امور را آن طور که می خواست انجام میداد آن وقت او را متفکر و مناظره کننده خوبی می یافتیم و علاوه بر همه اینها در حیا مثل یک باکره در اتاقش ،بود، گویا خون به زودی روی صورتش جاری می شد و صورتش سرخ می شد و تقریباً از گونه هایش می ترکید اشغال از ساخت و ساز در دانشگاه جلوگیری می کرد تا آن را محصور و محدود کند و لازم بود یک سیاست انجام شده اعمال شود. تعداد دانشجویان زن و مرد از هزار و پانصد نفر فراتر رفته بود. کادر علمی و اداری آن به گونه ای افزایش یافته بود که هیچ یک از دانشجویان و ناظران خود را نسبت به گذراندن مرحله تحصیلی خود را خطر نا امیدی نبینند و مسیر دانشگاه رسمی را در پیش گرفت. موضوع به چالشی با اشغالگری تبدیل شده بود که در همه چیز با ما می جنگید، حتی در آموزش و پرورش، بنابراین ،دید ما چادرها و شاخههای خرما برای تحصیل دانش آموزان برپا کردیم و ابراهیم بالای سرمان ایستاده بود و با همه کارها نظارت می کرد با همت و توجه و القای روحیه قاطعیت و چالش در دانش آموزان، بنابراین یکی از ما با ... او احساس می کند که قبل از دغدغه های تحصیلی بخشی از وظیفه میهنی اوست تا نام دانشگاه خیام بر دانشگاه اسلامی حک شود و این مایه مباهات و سربلندی ما شد. و باید جلو می رفتیم؛ ناگهان بدون اخطار چند کاميون وارد دانشگاه شدند توقف کردن و شروع به تخلیه مقادیر زیادی مصالح ساختمانی میکردند ابراهیم از یک دانشجو و فعال به پیمانکار تبدیل میشود و او به همراه تعدادی از دانشجویان ⚫️ 🌕🌑🌕⚫️🌕🌑 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._