🌷بسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌷
▪️
#فضائل_و_زندگانی_حضرت_فاطمه_زهرا علیها السلام ▪️◼️
#بخش_ششم
#گفتگوي شديد
#سعد با
#عمر و
#بيعت نكردن سعد ▪️◼️
در اين هنگام پسر سعد (قيس بن سعد) برجهيد و ريش عمر را گرفت و گفت: سوگند به خدا اي پسر صحّاك كه از جنگها ميگريزي و هراسان هستي ولي در ميان مردم و امن و امان چون شير هستي، اگر موئي از سر سعد را حركت دهي، بر
نمي گردي مگر اينكه صورتت را پر از زخم ميكنيم كه استخوانش پيدا شود.
ابوبكر به عمر گفت: آرام باشد، و مدارا كن كه مدارا بهتر و كارسازتر است.
سعد بن عُباده به عمر گفت: اي پسر صحّاك (كنيز حبشي كه جدّه ي عمر بود) سوگند به خدا كه اگر قدرت برخاستن داشتم و بيمار نبودم همانا تو و ابوبكر در كوچههاي مدينه از من فريادي
همچون فرياد شير ميشنيديد و از هيبت آن از مدينه بيرون ميرفتيد، و شما هر دو را به قومي ملحق مينمودم كه شما در برابر آنها ذليل و تابع بوديد نه اينكه ديگران تابع شما باشند، اي دودمان خزرج، مرا از مكان آشوب برداريد.
آنها سعد را از بستر خود برداشتند و به خانه اش بردند.
بعداً ابوبكر براي سعد، پيام فرستاد كه مردم با من بيعت كردند، تو هم بيعت كن.
سعد گفت: سوگند به خدا با تو بيعت نمي كنم تا هر چه تير در تيردان خود دارم به سوي شما رها كنم، و سر نيزه ي خودم را از خون شما رنگين نمايم، و تا شمشير در دست من است با شما ميجنگم، و اين را بدان كه دستم براي جنگ با شما كوتاه نيست، و با خاندان و پيروانم با شما نبرد ميكنم، و سوگند به خدا اگر همه ي جن و انس جمع شوند و مرا براي بيعت با تو وادارند، با شما دو نفر گنهكار، بيعت نمي كنم تا با خداي خود ملاقات كنم، و حساب خود را با خدا در ميان گذارم.
سخن سعد را به ابوبكر گزارش دادند، عمر گفت: هيچ چاره اي نيست مگر اينكه او بيعت كند.
بشير بن سعد به عمر گفت: اي عمر! سعد به هيچ وجه بيعت نمي كند، تا در اين راه كشته شود، و اگر كشته شود دو طايفه ي اوس و خزرج با او كشته ميشوند، او را به حال خود بگذاريد، كه انزواي او به كار شما آسيبي نمي رساند.
عمر و همفكران او، سخن بشير را پذيرفتند و سعد را به حال خود واگذاردند.
سعد بن عُباده در نماز آنها شركت نمي كرد، و در نزاعها، قضاوت را نزد آنها نمي برد، و اگر ياراني مييافت با آنها ميجنگيد، او در زمان خلافت ابوبكر، در همين حال بود و پس از ابوبكر، وقتي كه عمر بن خطاب زمام امور خلافت را بدست گرفت، سعد باز همان روش (اعتزال و عدم بيعت) را ادامه داد، و چون از روياروئي با عمر هراس داشت، از اين رو به سوي شام رفت، و پس از مدّتي در سرزمين حوران در زمان خلافت عمر، از دنيا رفت، و با هيچيك از آنها بيعت نكرد، و علّت مرگش اين بود كه شبانه تيري به او زدند، و او را كشتند، و اين پندار را شايع كردند و پنداشتند كه طايفه ي جن او را كشته است!!! [۲۸].
📚منابع:
[۲۸] اين مطلب بطور مشروح در شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ج ۲ ص ۷ و ۸۲۶ و قاموس الرّجال ج ۴ ص ۳۲۸ آمده است.
~~~~~~~~⚜️🔸💠🔸⚜️~~~~~~~~