┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄ ◻️▫️موضوع • قسمت — هشتاد ششم ✅ 💌 گزیده ای از روایات تبری ▫️ حارث همدانی گوید :شبانه محضر مقدس حضرت امیرمومنان علی بن ابی طالب علیه السلام شرفیاب شدم حضرت امیرالمومنین فرمودند : چرا در این ساعت شب اینجا آمده ای؟ عرض کردم : محبت و دوستی شما مرا به اینجا کشانیده . فرمود:تورا به خدا راست میگویی؟ عرض کردم: آری فرمود: نمی خواهی به تو بگویم چه کسی با ما و دوستان ما از همه دشمنی اش بیشتر است ؟! گفتم: چرا ،ای امیرالمومنین ، به خدا سوگند گمانی برایم پدید آمد . فرمود: بگو گفتم: ابابکر و عمر فرمود :نزدیک من بیا ( شاید به جهت تقیه نمی توانستند بلند صحبت کنند.) وقتی نزدیک رفتم حضرت امیرالمومنین فرمودند : 👇 آری سوگند به خدایی که دانه را شکافته و مردمان را آفریده ،همان دونفر مقصود من بودند . آنها در حق من ستم کرده ،عیش مرا مکدر نموده ، به من حسادت ورزیده و آزارم دادند . جهنمیان از ناله و سر و صدای آنها در میان آتش ، و از اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله ( همیشه ) آنهارا ملامت می فرماید ،اذیت میشوند . 📚 تقریب المعارف 242، بحار 379/30