به خاطره ی کربلایی ام: . . غمگین تر از کلافگی جمعه عصر بود بانوی شرقی ام که در ایوان قصر بود می گفت می روم بشوم جلد تربتش در آسمان کبوتر بی‌چاره حصر بود چون شعر، سوگوار حروف مقطّعه در روضه ها روایتی امّا به نثر بود یک چندم از مصائب زينب به او رسید مهتاب من شکسته تر از هرچه کسر بود امّا هنوز فتح قريب مقاومت با چادرش مفسّر آیات نصر بود زیبای مهر نابلد بی محل به من در کربلا محبّت بی حدّ و حصر بود # شاعرتر از همیشه مرا ندبه خوان کشید وقتی امیدوار به هر جمعه صبح بود . . مهر ۱۴۰۰ @hasankhosravivaghar