هوالنّور
.
#حاجت
.
.
حاجتی بودم که از دست دعا برگشته بودم
بر لب پیغمبری بی ادّعا برگشته بودم
گفت: «اقرأ»! من ولی «إشرب» شنیدم، مثل اینکه
با عبایی خیس از غار حرا برگشته بودم
کاروان تشنه ست و من در خواب و شام شرک در پیش
قصد زمزم کرده و از کربلا برگشته بودم
در شب تاریک و بیم موج و گردابی پسر کش
نوح من مانده ست و من بی ناخدا برگشته بودم
پای برگشتم ولی در جاده ای جا مانده شاید!
خواستم برگردم و... بی ردّ پا برگشته بودم!
اهتزارش را بیندازم به پای دشمنانش
بادم و از پرچم فرمانروا برگشته بودم
رنگی از گردن کشی روی گریبانم نمانده ست
از قیام خون اگرچه سر جدا برگشته بودم
خانه ی من چشم هایش بود و وای از چشم هایش...
زخمی ام می کرد و آوخ... من کجا برگشته بودم؟!
سرزمینی بود مست انقلابی های عاشق
دوره ی شاهم که با یک کودتا برگشته بودم
انتظارم را ندارد هیچ کس در هیچ جایی!
من ظهوری نابهنگامم، چرا برگشته بودم؟
.
#حسن_خسروی_وقار
.
آبان ۱۴۰۰
.
@hasankhosravivaghar