#مسیحاےعشق
#پارت_صدهفتادچهارم
به راستی من تسلیم این دختر شده ام؟
:_باشه،تسلیم حق با توعه...
لبخند میزند و از ماشین پیاده میشود.
در هنوز باز است،خم میشود و رو به من میگوید
:+خداحافظ.. ممنون که منو رسوندین...
سرم را تکان میدهم،میخواهد در را ببند که میگویم
:_نیکی؟
دوباره سرش را خم میکند
:_پول داری ؟
لبخند گرم او ،در سردترین روزهای اسفند رگ هایم را ذوب میکند.
:+بله،دارم..ممنون...خدانگه دار..
:_مواظب خودت باش..
امروز،اختیار زبانم را ندارم...
نیکی آرام و موقر وارد دانشگاه میشود.
استارت میزنم و راه میافتم.
چند خیابان آن طرف تر،ماشین را پارک میکنم و پیاده میشوم.
کاپشن زرشکی سرمه ای ام را از صندلی عقب برمیدارم.
زمستان آخرین نفس هایش را عمیق میکشد.
زیپ کاپشن را تا سینه ام میکشم و دست هایم را داخل جیب هایم فرو میکنم.
به سمت دانشگاه،آرام قدم برمیدارم.
هنوز نمیدانم دقیقا چه در سر دارم و آرامش درونم،هشداردهنده ی کدام طوفان است؟
فقط میدانم که نیرویی از درون ، مرا به سمت دانشگاه هل میدهد.
جلوی در که میرسم،پسرجوان حدودا بیست ساله ای میبینم که مشغول صحبت با موبایل،از
دانشکده بیرون میآید.
جلو میروم و دست روی شانه اش میگذارم.
برمیگردد،موبایل را جلوی دهانش میگیرد.
:_گوشی...جانم؟
:+ببخشید... شما از بچه های حقوق هستین؟
:_من،نه...
به طرف ورودی برمیگردد
:_مجیــــد؟ مجیـــــد؟؟ بیا ببین این آقا چی کار دارن؟
دو پسر هم و سن و سال مانی،شیک پوش و منظم به طرفم میآیند.
یکی چهارشانه تر است و کت قهوه ای پوشیده..
دیگری، شلوار مشکی و کت چرم مشکی تن کرده.
:_اینا از بچه های حقوقن ..
:+ممنون
به طرف مجید و دوستش میر وم.
:+سلام
مشکوک نگاهم میکنند.
:_سلام
دستم را دراز میکنم و با هردو دست میدهم.
:+یه چند تا سوال داشتم،ممکنه کمکم کنین؟
به هم نگاه میکنند.
پسر قدبلند تر که چند سانتی از من کوتاه است میگوید
:_بفرمایید
:+راجع یکی از بچه های دانشکده تون،چند تا سؤال داشتم...
پسر کوتاه تر،سقلمه ای به دوستش میزند و با شیطنت میخندد.
پسر قدبلند میگوید
:_عه آقا پس امر خیره... در خدمتم
حس میکنم تکه ای از قلبم کنده میشود.
آب دهانم را قورت میدهم
:+شما شریفی نامی میشناسین؟؟
:_شریفی؟
:+آره بهم گفتن از بچه های حقوقه...
:_ورودی چنده؟؟
:+نمیدونم راستش...
با تعجب به هم دیگر نگاه میکنند..
پسر کوتاه تر میگوید
:+من شریفی نمیشناسم بین بچه ها...
ولی از ما میشنوین،دختر به دانشجوی حقوق ندید... ما از صبح تا شب با جرم و شکایت و
پزشکی قانونی سر و کار داریم....
#ماه_رمضان
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸