یک روز مادر دوست برادرم می‌بینن چند تا با حجابای نامناسب و حرکات زننده دارن تو خیابون راه میرن، خیلی ناراحت میشن و میرن بهشون میگن؛ این طرز لباس پوشیدن حتی جلوی پدر و برادراتون هم مناسب نیست چه برسه به جوونای مردم...😔 این نوع حرکات هم در شأن دخترای مسلمون نیست😞 یک دفعه یکی از دخترا میپره به اون مادر که فلان فلان شده به تو چه؟؟ اون مادر میگه: منم مثل مادرتونم، هم دلسوز شمام هم پسرای مردم که دلشون با دیدن شماها میلرزه! دل جوون مردم بلرزه تو زندگی هم خوشی نمی‌بینین!💯 اون دختر میاد جلو و میگه غلط کردی مامانمو با خودت مقایسه می‌کنی! و اون مادر رو هل میده!💥 مادر زمین می‌خوره و پاش می‌پیچه، مردم می‌برنشون درمانگاه و با بدبختی پاشون خوب میشه. پسر ایشون با برادر من همکار بودن و از مهندسین محل کارشون بودن که اتفاقا روی مادرشون خیلی حساس بودن...❤️ کارخونه محل کارشون هر چند وقت یک بار بازدید از کارخونه همراه با شام میذاشت، چند روز بعد از طریق همکارای مختلف پیغام دادن یکی از همکاران جدید دختر خوبی داره که خیلی مناسب جناب مهندسه و پیشنهاد دادن جناب مهندس حتما خواستگاریشون برن!💐 ماجرا از این قرار بود که توی یکی از این بازدیدهای خانوادگی که از قضا خانواده مهندس حضور نداشتن، دختر یکی از همکارا یه دل نه که صد دل عاشق آقای مهندس میشه💕 و پدرش از طریق واسطه قرار دادن یکی از همکارای قدیمی درخواست می‌کنن که حتما دختر و مهندس آشنا بشن... ماجرا تو کل کارخونه پیچید... چون مهندس بود و همه می‌دونستن برای ازدواج دنبال دختر و است، ولی از اون طرف هم اصرار زیاد بود. و فقط گفته بودن دختره چادری نیست اما اگه همسرش بخواد چادری میشه!! بالأخره خانواده راضی شدن یک بار هم که شده برن دختر رو ببینن چون خیلی تعریف‌شون رو شنیده بودن، اما... اون دختر همون دختر بدپوششی بود که مادر مهندس رو هل داد!😐 قضیه همونجا منتفی شد. مادر هیچی نگفته از جلسه میاد بیرون. وقتی پسرش می‌فهمه که این دختر عامل چند ماه درد و سختی پای مادرش بوده، می‌خواد بره یه چیزیم بهشون بگه...😡 که مادر نمیزاره! اگه اون دختر خیلی محترمانه، حرف و اون مادر رو قبول می‌کرد، اینجوری خودش و خانواده‌‌اش سبک نمی‌شدن و شاید به اون کسی که بهش خیلی دلبسته بود می‌رسید ... 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓