🔹خاطرات بانوی فعال عفاف و حجاب
🔰 قسمت چهارم
حالا دیگه وقتی وارد مدرسه میشدم احساس غریبی نمی کردم حتی زمان آلودگی هوا در فضای مجازی باهم ارتباط داشتیم و محتوا در اختیارشان می گذاشتم
یه روز که سر یه کلاس در حال تبیین حجاب بودم یه دختری که انگار خیلی شجاعت به خرج داده شده باشه آروم اومد کنار میزم و ازم خواست آروم به حرفش گوش کنم وقتی حرفش تمام شد شاید برای لحظه ای دنیا جلوی چشمانم سیاه و تارشد
با خودم گفتم ناقوس مرگ از این گفته بیشتر نباشه کمتر نیست
شاید با خودتون بگید مگر چی گفت اگر وجدان داشته باشیم باید اون گفته دانش آموز مثل زنگ هشدار دائم درسرتون بپیچه
دانش آموز گفت خانم ما با کلاس های شما تازه فهمیدیم حجاب چیه و چرا باید داشته باشیم الان من وچندتا از دوستانم یه مشکل داریم ،من که سر تا پا گوش و با حالتی که سعی میکردم چهره متعجبم را نشون ندم کنجکاو که ببینم چیه مشکلش چیه درحال گوش دادن بودم که
مشتاق پرسیدم مشکل رو بگو باهم حل میکنیم ؟ گفت خانم آخه شایدزشت باشه بعد از لحظه تامل دل را به دریا زد و گفت
گفت ما میخوایم چادر بپوشیم اما من پدرم کارگره به زور کرایه خونه میده چه برسه بخواد ۷۰۰ یا ۸۰۰ جور کنه برای ما چادر تهیه کنه یا فلان دوستم میبینی مادرش فوت شده و پدر در زندان هست از کجا بتونه پول چادر را تهیه کنه و...
وااااااای برمنی که دم از شیعه علی بودنم میزنم و خبر نداشتم که بچه شیعه اش دغدغه پول حجاب مادرش خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها را داره
✍ خانم الهه دهنوی
ادامه دارد ...
#مصاحبه #مبلّغ_مدرسه #تجربه_نگاری
🌸
@hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓