🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش
💐 قسمت 98 👇
هفت صبح از خواب ناز بیدار شدم.
مثلا برا ساعت 6 آلارم کوک کرده بودم
بلا نسبت خودم اون از دیشب که مثل اسب آبی خوردم.
اینم از امروز که مثل خرس تا الان خواب بودم!
ساعت بیچاره هم که خودش رو پاره کرده من اصلا نفهمیدم!
هشت آزمون شروع میشد و هنوز خونه بودم.
سرپایی سر یخچال یه ته بندی کردم و زودی آماده رفتن شدم.
خوشبختانه ترافیک نبود و قبل اینکه دیر بشه پیش بچه ها بودم.
همه توی اتاق کنفرانس جمع شدیم..
تقریبا راس ساعت با یه نمه تاخیر برنامه شروع شد.
واسه روز دوم و سوم آزمون قدرت و منطق بیان داشتیم.
این بار حروف الفبائی در کار نبود و با قرعه کشی نوبت ها معلوم میشد.
همه قرعه کشی ها یکجا انجام شد و اول کاری مشخص شد که کی نفر چندمه.
ولی موضوعی که باید در موردش حرف میزدیم تا آخرین لحظه معلوم نبود.
یعنی اونم قرعه کشی میشدا ولی نه از قبل.
فقط همون لحظه که نوبتمون میشد میتونستیم قرعه موضوع رو برداریم.
خلاصه تا نیم ساعت قبل ارائه معلوم نبود که باید در مورد چی فک بزنیم.
اسم هر کسی در میومد نیم ساعت فرصت آماده سازی مطالب داشت.
باید در کنار استدلال، با بیان هلو مانند از نظرت دفاع میکردی!
هم خوب تبیین میکردی همم از پس سوالات و چالش های یه عده اعجوبه بر میومدی!
توی اون نیم ساعتی که فرصت بود، باید دل و روده اون موضوع و حواشیش رو بیرون میریختیم.
استفاده از علامه گوگل و تلفن و مشورت و فلان و بهمان هم در حین تحقیق آزاد بود
ولی موقع ارائه دیگه تقلب مقلبی در کار نبود.
اگرچه ممکن هم میبود وقتش نبود!
منطقی بودن استدلال یه بخش سختی کار بود!
خود نحوه ارائه و چینش کلمات هم کم چالشی نبود.
اینکه از کجا شروع کنی؟ چی بگی؟ چی نگی؟ و چه طور تموم کنی!
از این ها بدتر، زمان بعد از ارائه بود!
چون فرضا اگر تا اینجای کار هم گل میکاشتی تازه زمان پاسخ به اشکالات میرسید!
کلا روال مسابقه اینطور بود:
نیم ساعت تحقیق و تفکر و تحلیل فردی،
20 دقیقه فرصت ارائه
نیم ساعت نقد و نظر اعجوبه ها و پاسخ به اشکالات
جمعا ارائه و حواشی آزمون تقریبا واسه هر نفر 1 ساعت و نیم زمان میبرد.
این وسط مسطا اگه فرصتی باقی میموند چند دقیقه ای واسه استراحت و تنفس در اختیار خودمون میبودیم.
از همه سخت تر پاسخ به اشکالات بود.
چون توی اون نیم ساعتی که تو داشتی آماده ارائه میشدی،
دیگران هم هر چه در توان داشتن، برا پذیرایت آماده کردن.
و این فقط تو نبودی که میتونستی از اینترنت استفاده کنی!
همه دست در دست هم تلاش کردن فقط برای یک هدف!
اونم اینکه تا جایی که ممکنه به خاک سیاه بنشوننت!
به جرئت میتونم بگم پر چالش ترین و سخت ترین مرحله همه آزمون ها همین مرحله بود.
آزمون قدرت و منطق بیان!
در مقابل یه عده مخ با یه دنیا اشکال.
✍️ مجتبی مختاری
🆔 نظرات رمان 👈
@mokhtari355
═ೋ❅📚❅ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872