🌷
#طنز_جبهه
💠 برای کار میروم
🔸یکی از برادران
#بسیجی که به تازگی با هم دوست شده بودیم، یکروز مرا کنار کشید و گفت: اگر کاری نداری بیا با هم برویم تا
#مخابرات.
🔹پرسیدم: تو که خیلی وقت نیست
#اعزام شدی. گفت: درست است، اما حقیقت اش این است که خانواده ام موافقت نمی کردند بیایم، من هم برای اینکه از دستشان
#خلاص بشوم گفتم جبهه نمی روم، می روم برای
#کار.
🔸پرسیدم: حالا می خواهی چه کنی؟ گفت: می رویم
#مخابرات شماره می دهم شما صحبت کن، بگو که دوستم هستی و ما در #
#تبریز هستیم و با هم کار می کنیم، من نتوانسته ام بیایم، بعداً خودم تماس می گیرم.
🔹آقا رفتیم مخابرات، شماره را دادیم
#تلفنچی گرفت: الو، منزل فلانی، با #
#اهواز صحبت کنید!
🔸گوشی را دادم دست خودش گفتم: مثل اینکه دیگر
#کار_خودت است.
#لبخند_بزن_بسیجی😁
🍃🌹
@hemmat_hadi