💐🍃🌿🌼🍂🌺
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#اتـاق_خصوصی
✍مدتی دربیمارستان۱۷شهریور مشهد بستری بودهربار که به ملاقات میرفتم، دونفر را کنار تختش میدیدم.
یکباراز حاجی پرسیدم:« اینا کین!؟ چرا همیشه اینجان؟!»
گفت:«دوستن دیگه، میان که پیش من باشن.»
یک روز رفتم بیمارستان و دیدم تختش خالیست.
از پرستار که پرسیدم، گفت که اورا برده اند به فلان اتاق.
به اتاق که رسیدم آن دونفر رادیدم.
باآمدن من آمدند بیرون.
اتاق یک تخت بیشتر نداشت.
ازحاجی پرسیدم:« براچی اوردنتون اتاق خصوصی؟!»
حاجی سعی کرد قضیه را بپیچاند و گفت:«دکترگفته سر و صدا برام خوب نیست و از این جورچیزا...»
بعداز شهادت ایشان آن دونفر رادیدم.
گفتند:« ما محافظ آقای برونسی بودیم. ولی حاج آقا گفته بود نه به شما و نه به هیچ کس دیگه ای اینو نگیم.»
ادامه دادند:« حاجی دلش میخواست همیشه کنار مردم باشه، اما براشون خطرناک بود. اون روزم با اصرارای زیاد ما راضی شدن برن اتاق خصوصی.»
#شهید_عبدالحسین_برونسی💐
📚خاکهای نرم کوشک صفحه۱۷۵
@hemmat_hadi
💐🍃🌿🌼🍂🌺