#خاطره_بازی
خاطره عملیات والفجر ۸
ظریف در ادامه به ماجرای تغییر محل خدمتش از کردستان به خوزستان پرداخته و میگوید: «ماههای پایانی خدمت بود که بنا به تاکتیکهای جنگی قرار شد تا لشکر ۷۷ همراه با مهمات خود برای عملیات والفجر ۸ از مریوان به سمت اهواز جابهجا شود. تمام مهمات از جمله توپ را آماده کردیم و در پشت تویوتا گذاشتیم و سپس وسایل شخصی و... را جمعآوری کردیم و آماده رفتن شدیم، اما قبل از آن قرار شد تا ناهار بخوریم، ولی هیچ وسیلهای از جمله قاشق یا ظرفی برای غذاخوردن وجود نداشت بنابراین یکی از بچهها سفرهای را تمیز کرد و برنج و خورشت را در آن ریخته و مخلوط کرد و سپس گفت که با دست غذا بخوریم، ۱۵ نفری بودیم که در همان سفره و شاید به شکلی که چندان مناسب نبود ناهار خوردیم.»
حدود سه روز با اتوبوس در راه بوده تا ۴ ماه آخر سربازی خود را در اهواز خدمت کند. او که در عملیات والفجر ۸ حضور داشته است با اشاره به اینکه اگر در کردستان از جلو و پشت سر در محاصره دو دشمن بعثی و کومله بودیم در اهواز برعکس بود، دشمن از هوا و زمین ما را مورد هدف قرار میداد. از اجرای این عملیات برایمان میگوید: «ساعت ۲ نصف شب بود که عملیات شروع شد. پاسبخش بودم که اعلام کردند به چند نیروی داوطلب برای بردن مهمات به خط مقدم نیاز دارند. ۱۵ نفر از بچههای مشهد بودیم که بیشتر ما ماههای پایانی خدمتمان بود و بهخوبی از خطر بردن مهمات آگاه بودیم، اما باوجوداین داوطلب شدیم تا اینکار را انجام دهیم، چون شرایط را درک میکردیم و میدانستیم که نیاز الان ایجاب میکند تا جانمان را کف دستمان بگذاریم برای همین هم بدون، چون و چرا مهمات را سوار خودرو کردیم و راه افتادیم.» وی ادامه میدهد: «خوزستان شبهای سرد، خشک و سوزانی دارد و آن شب هم باران میبارید در تاریکی و ظلمات رانندگی میکردیم و با ترس و لرز جلو میرفتیم، سر پیچ که میرسیدیم این دلهره در ما وجود داشت که مبادا بعثیها در پیچ بعدی منتظر ما باشند. بالأخره مهمات را به قایقها رساندیم و خواستیم به عقب بازگردیم، اما صحنهای که میدیدم برایمان باورکردنی نبود.
ادامه دارد.....