کنش‌گریِ زنان و درس‌هایی از جنبش ژینا مروری بر جنبش زنان در ایران از اوایل دهه ۱۳۷۰ تا کنون تحرک زنان ابتدا در قالب «محافل زنانه» در چهارچوب‌های غیررسمی که نوعی پرسش‌گری از وضعیت‌شان محسوب می‌شد آغاز شد و آرام آرام به حوزه‌های دیگری از کنش‌گری مثلاً در حوزه حقوق کودک و محیط زیست ـ که ارتباط غیرمستقیمی با مسئله زنان داشت ـ تداوم یافت. چرا که در آن زمان «مسئله زن» از زاویه نگاه رسمی هنوز تابو و غیرمجاز محسوب می‌شد، آن هم با تظاهرات گسترده زنان علیه اجباری شدنِ حجاب در ۸ مارس در همان سال اول انقلاب که نشان‌دهنده پتانسیلِ مخالفت و ایستادگی بخشی از زنان در مقابل نظم سیاسیِ تازه استقراریافته بود. به این ترتیب این بخش از زنان تلاش کردند «مسئله زن» را آرام آرام به مسئله‌ای اجتماعی تبدیل کنند. از سوی دیگر بخشی از زنان با گرایش‌های دینی هم که در دوران جنگ و در چهارچوب‌های رسمی فعال شده بودند، دیدن و کاویدن تبعیض‌ها علیه خود را آغاز کردند و از آن جایی که راه به نهادهای دولتی داشتند تلاش کردند درون همان چهارچوب به کنش‌گری بپردازند. به این ترتیب زنان در این دو سوی طیف بدون ارتباط با یکدیگر، مسئله زنان و تغییر وضعیت آنان را به‌تدریج در جامعه می‌گستراندند. این فضای زیرپوستیِ کنش‌گری و تغییرخواهیِ زنان در دو فضا و دو گفتمان متفاوت، به رشد و بالندگی خود ادامه می‌داد تا به انتخابات سال ۱۳۷۶ می‌رسیم که «اصلاحات» به افقی برای تغییر در جامعه تبدیل و اسم رمز این تغییرخواهی هم «جامعه مدنی» می‌شود. با شکل‌گیری جامعه مدنی به عنوان فضای مشترک کنش‌گری و به منظور هم‌افزایی بیش‌تر، کنش‌گرانِ دو سوی طیف به تدریج به‌نوعی به یکدیگر پیوند خوردند. در نتیجه ما با رشد انفجاری نهادها و تشکل‌های مدنی زنان با نام و موضوع زنان روبه‌رو شدیم که از دل این نهادسازی‌ها به‌تدریج حرکت‌های سازماندهی‌شده در جنبش زنان توانست شکل بگیرد. نقطه اوج این حرکت‌های «سازماندهی‌شده»ی جمعی، کمپین یک میلیون امضاء برای تغییر قوانین تبعیض‌آمیز بود. این کمپین در واقع بلوغ تشکیلاتی جنبش زنان و عصاره تلاش کل جامعه مدنی زنان تلقی می‌شد. اما متأسفانه این «افق تغییر» به تدریج از نیمه دهه ۸۰ مسدود شد. در این میان جامعه مدنی و جنبش‌های مختلف اجتماعی از جمله جنبش زنان، دانشجویان، معلمان، روزنامه‌نگاران و… از پای ننشستند و در همبستگی با یکدیگر در سال ۱۳۸۸ جنبش سبز را شکل دادند تا در برابر این انسداد سیاسی مقاومت کنند. ولی در نهایت جنبش سبز که حاصل حدود دو دهه تلاش جامعه مدنی بود سرکوب شد و نتوانست به هدف‌اش برسد. در نتیجه، آن روزنه‌ی گشوده‌شده برای تغییر نیز از افق سیاسی جامعه پَرکشید و به‌تدریج اکثر نهادهای جامعه مدنی هم به تعطیلی سوق داده شدند؛ کنش‌گران‌اش یا به زندان افتادند یا اکثراً مهاجرت کردند و بخش باقی‌مانده‌ نیز چند سالی افتان‌وخیزان تا اواسط دهه ۹۰ با همان گفتمان و استراتژی‌هایی که دیگر کارایی نداشت ادامه دادند. ولی چون در نهایت، افقِ تغییر بسته شده بود، دیگر آن گفتمان و استراتژی‌ها در عمل، کارآمدی نداشت و ناتوان از بسیج نیرو شده بود. اگر بخواهیم تفاوت میان کنش‌گری در گذشته و امروز را بررسی کنیم می‌توان گفت کنش‌گری در دهه ۷۰ و ۸۰ در جامعه مدنی، عمدتاً کنش‌گریِ جمعی، نهادمند و باواسطه بود، و زمان کافی برای آموزش و انتقال تجربه در میان کنشگران‌اش وجود داشت؛ از جمله می‌آموختند که چه‌طور برای دست‌یابی به خواسته‌های خود، استراتژی تعیین کنند، اعتمادسازی و همکاری کنند، مخاطرات را کاهش دهند و… به همین دلیل این کنش‌گری پایدارتر بود، اما طبعاً زمان‌بر و ورود به آن دشوارتر، و امکان خلاقیت‌های فردی نیز دایره‌ی محدودی داشت.   ولی امروز ما شاهد کنش‌گری فردمحور، بی‌واسطه و غیرنهادمند هستیم که نه مبتنی بر اشتراک و اجماع‌سازی بلکه مبتنی بر «تفاوت و تکثر» است. چراکه امروز در بستر تحولات داخلی و جهانی «تکثر» و «تفاوت» یکی از ارکان مهم جامعه بشری تلقی می‌شود.   ضمن این‌که در جهانِ جهانی‌شده‌ی امروز، تکثر و تفاوت، از ارکان مهم ساختار متحول جهان کنونی محسوب می‌شود. به‌ویژه که تکنولوژی‌های نوین ارتباطی (شبکه‌های اجتماعی) هم به این روند کمک می‌کنند و همه این‌ها نحوه‌ی زیست نسل جدید و البته مجموعه‌ی زیست اجتماعی‌مان را تحت تأثیر قرار داده است. به همین سبب این گونه‌ی تازه از کنش‌گری برخلاف گذشته، نه تنها مبتنی بر تفاوت و تکثر است بلکه در آن، استراتژیِ مطالبه‌محوری، جای‌اش را به استراتژی «نافرمانی مدنی» داده است. ✍نوشین احمدی خراسانی متن کامل @hooree🌹