استفاده ابزاری از زنان! وقتی ننه جان شهربانو پس از تهدید پدرش اوس اسدالله رضایت داد سر سفره عقد با اوس اسماعیل که ۳۰ سال از او بزرگتر بود و زن و چهار بچه داشت بنشیند، حتی خوابش را هم نمی دید روزی بیاید زنها آنقدر آزاد شوند که خودشان شوهرشان را انتخاب کنند. برای خرید کفش و لباسشان به بازار بروند و اگر هم خودشان خواستند و بچه دار شدند، نه از کهنه و لباس شستن در آب سرد جو خبری باشد و نه از گهواره و آشپزی با هیزم اجاق و نه صبح تا شب کار سخت با بچه های قد و نیم قد. هرچند اوس اسماعیل آنقدر مهربان بود و زن اولش هم آنقدر عاقل که ننه جان شهربانو هیچ بدی از آنها ندید، اما همان سی سال تنهایی پس از مردن اوس اسماعیل و سختیهای پس از او کافی بود دلش نخواهد هیچ دختری سرنوشت او را پیدا کند. انقلاب که شد با همان پادرد همیشگی، اما دوست داشت در راهپیماییها شرکت کند. ذوق می کرد زنها انقدر آزاد شده اند که توی خیابان می آیند و می خواهند یک حکومت نباشد! حرفهای آقای خمینی را از تلویزیون کوچکش گوش می کرد و وقتی می دید بر خلاف آخوندهای قدیمی برای زنها نیز حقی مثل مردها قائل است، کیف می کرد. او نمی گفت چو زن راه بازار گیرد بزن! بلکه تشویق به بیرون آمدن از خانه و تظاهرات علیه شاه می کرد. شاید ننه جان هم ان روزها متعجب بود چرا این قدر نظر روحانیون نسبت به زنان عوض شده است! آنها که همیشه بر سر منبرها می گفتند بهترین کار برای زن این است که در پستو بنشیند و شوهرداری و بچه داری اش را بکند. چطور این همه عوض شدند!  خبر نداشت همین آقای خمینی، سالی که شاه به زنان حق رای داد، همراه بقیه مراجع شدیدا با آن مخالفت کردند و گفتند شاه می خواهد زنها را به فحشا بکشاند! همین آقای خمینی، خانمش حتی با برادرشوهرش سر یک سفره نمی نشست. حالا چطور شده بود که می گفت زنها همدوش مردها در خیابان حاضر شوند و بساط سلطنت را به زیر کشند! ننه جان در حد خودش می فهمید زمانه عوض شده و‌ آدمها هم عوض شده اند. او که سواد داشت و کتاب خوانده بود، نسبت به پیرزنهای زمان خودش خیلی جلوتر بود و هیچ مقاومتی در برابر تغییرات زمانه نمی کرد بلکه با آن همراه می شد. اما نماند تا شاهد نتیجه انقلاب باشد. تا ببیند هرچند زنان و دختران نسبت به زمان او بسیار پیشرفت کردند و جلو رفتند، اما هنوز جایگاه لازم و شایسته خودشان را پیدا نکرده اند. (دختران او‌ هم به مدرسه رفته و درس خوانده بودند، اما شرایط زمانه اجازه نمی داد بیش از آن جلو روند).  نماند تا ببیند بیش از ۶۰ درصد دانشجویان دختر هستند اما تنها ۱۵ درصدشان فرصت شغلی پیدا می کنند. نماند تا ببیند زنان سرپرست خانوار بر خلاف وعده ها و قرارها هنوز بیمه نشده اند و بار سنگین زندگی را به تنهایی به دوش می کشند. نماند تا ببیند اگر پدرش او را فقط تهدید کرد تا مجبور به نشستن سر سفره عقد شود، در این روزگار هنوز هم دختران کم سن زیادی مجبور به همسری با مردان سالدار می شوند. اگر در گذشته به ندرت زنی به دست پدر یا برادرش کشته می شد اما این روزها آمار زن کشی به شدت بالا رفته است. زمانه عوض شد،ه دختران آگاهتر شده اند. می خواهند خودشان برای زندگیشان تصمیم بگیرند. اما پدران و برادران سنتی که با زمانه پیش نرفته اند، به بهانه آبرو و ناموس، دختران و زنان را می کشند و قوه قضاییه هم که سرگرم امور مهمتری است! حداقل مجازات را برایشان در نظر می گیرد. کمتر از مجازات زنی که نیمه عریان به خیابان بیاید!. قوه مقننه هم که قانون منع خشونت را از این مجلس به آن مجلس پاس می دهد. مجلس اخیر هم که علت فرزند نیاوردن زنان را به درس خواندن و شاغل بودن آنها ربط می دهد قرار است این لایحه را تبدیل کند به لایحه حفظ کرامت زنان (و در خانه ماندن آنان و بچه آوردنشان برای حکومت!) ننه جان شهربانو نماند تا ببیند اگر زنان  قدیم تحت سلطه یک مرد بودند، زنان امروز در ایران تحت سلطه مردان یک حکومتند! مردانی که از یک طرف دوست دارند زنان در خانه بمانند و در حجاب باشند و در امور مختص مردان دخالتی نکنند و از طرف دیگر چون نیمی از جمعیت را تشکیل می دهند، در مواقع لازم به خیابان بیایند و برای نمایش قدرت حکومت از وجود ذی نفوذشان استفاده کنند.‌ حتی اگر بدون حجاب و با ظاهری کاملا مخالف میل حاکمیت باشند! استفاده ابزاری از زن که می گویند، غیر از این است!؟ ✍فرشته مزینانی @hooree🌹