وقتی وارد شدند، با اینکه چندین سال پیش منزلشان رفته بودیم، از چهره نشناختمشان. اما بین خانم هایی که همزمان با ایشان رسیدند، از نور چهره و عکسی که دستشان بود، شناختمشان. میان آن جمع می درخشیدند.😭 حس می کردم پسر شهیدشان هم همراهشان آمده.😭 وقتی دیدمشان مظلومیت و معصومیتشان بغض عجیبی در گلویم انداخت.😭 ناخوداگاه رفتم جلو و در آغوششان گرفتم... بعد از مراسم به ایشان گفتم : حاج خانم حسم اینه که با پسرتون اومدین. خندیدند و گفتند : آره همیشه هر جا می رم باهامه... تو خواب به مادر گفته بودن هر کی میاد خانه مان و هر جا می روی منم می آیم😭😭😭😭 سالگرد شهادتشان نزدیک است. چند روز دیگر... ۲۹ آذر ماه. شادی روح آسمانیشان صلوات