eitaa logo
مهندسی ذهن استاد نیلچی زاده
10.7هزار دنبال‌کننده
21.7هزار عکس
18.7هزار ویدیو
381 فایل
ما ملت شهادتیم هفته بسیج مبارک
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 💔 مولای من... امام مهـ❤️ــربان زمانم ... عـادت کـرده ام هـر وقـت دیگـر کـاری نداشـتم یاد شـما بیـافتم 😓 ...  الان کجـایی گـل نرگـس⁉️ شـاید در سـجده ای... شـاید در حـال گریه😔 ... شـاید در بین الحـرمین قـدم میزنی ... شـاید در کـویری، بیـابانی ... از آیت الله بهجت (ره) نقل شده که گفته اند: "خدا می داند در دفتر امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه جزو چه کسانی هستیم ... کسی که اعمال بندگان در هر هفته دو روز، روز دوشنبه و پنجشنبه، به او عرضه می شود ... همین قدر می دانیم که آن طوری که باید باشیم، نیستیم ! ... قربانتـ😍ــ شوم ... پرونده ی اعمـال مرا زمین بگـذار... به چه امـیدی هر دوشـنبه و پنجشـنبه مرورش میکـنی ؟!😔😔 من تمام امیدم به این است که به دست شما آدم شوم ... و چـیزی ندارم غیر اینکـه مثل گذشـته بگـویم: شـرمنده ام 😓 ... شرمنده ام آقای من .... ✨اَلّلهُمَّـ عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ الفَرج✨
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 💔 مولای من... امام مهـ❤️ــربان زمانم ... عـادت کـرده ام هـر وقـت دیگـر کـاری نداشـتم یاد شـما بیـافتم 😓 ...  الان کجـایی گـل نرگـس⁉️ شـاید در سـجده ای... شـاید در حـال گریه😔 ... شـاید در بین الحـرمین قـدم میزنی ... شـاید در کـویری، بیـابانی ... از آیت الله بهجت (ره) نقل شده که گفته اند: "خدا می داند در دفتر امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه جزو چه کسانی هستیم ... کسی که اعمال بندگان در هر هفته دو روز، روز دوشنبه و پنجشنبه، به او عرضه می شود ... همین قدر می دانیم که آن طوری که باید باشیم، نیستیم ! ... قربانتـ😍ــ شوم ... پرونده ی اعمـال مرا زمین بگـذار... به چه امـیدی هر دوشـنبه و پنجشـنبه مرورش میکـنی ؟!😔😔 من تمام امیدم به این است که به دست شما آدم شوم ... و چـیزی ندارم غیر اینکـه مثل گذشـته بگـویم: شـرمنده ام 😓 ... شرمنده ام آقای من .... ✨اَلّلهُمَّـ عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ الفَرج✨
بسم رب الحسین علیه السلام.... خیلی دویدم تا به کربلایتان برسم.... بیش از یک‌ماه درگیر بودم و خودم را به آب و آتش زدم تا شرایط را فراهم کنم برای آمدن. چه فراز و نشیب هایی که پشت سر نگذاشتم.... خودتان می دانید که چقدر نیاز به فرار داشتم ! ... فرار از خودم... فرار از هر انچه مرا بیچاره و زمینگیر دنیا کرده. دلم می خواست فرار کنم تا معجزه ی آغوش گرمتان مرا خالی از دنیا و گرفتاریهایش کند... دلم می خواست حتی برای یک بار هم که شده پا در مسیر عاشقی بگذارم تا به لطف و نگاه مهربانتان، برای تحقق ظهور گامی _هر چند کوچک و ناچیز_ برداشته باشم.... درست است که همه ی ایام می شود زائر حریم تان شد و به سمت شما فرار کرد، اما اربعین به جهت خصوصیات منحصر به فردش چیز دیگری ست. حرکت سیل جمعیت از قومیت ها و کشورهای مختلف در یک زمان واحد به یک سو، سختیهای این سفر، عشق بازی هایش، اتحاد، دوستی و یکپارچگی کشورهای مسلمان با یکدیگر و.... همه و همه این سفر عاشقی را خاص و‌ منحصر به فرد کرده است... شنیده بودم لازمه ی سفر اربعین بستن چشمها به روی موانع و دل به دریا زدن است.. هزاران فکر و خیال و حیله های شیطان به سراغ انسان می آید تا او را از این خیر کثیر، از این راه عاشقی محروم کند... دو راهی های عجیب و غریب! و هر چه مسیر والاتر و ارزشمندتر، حقه و نیرنگ شیطان نیز بیشتر... اصلا اربعین یک جنگ تمام عیار است با دل! با نفس! نمی گویم در این جنگ پیروز شدم. اما در حد توان تلاش کردم به این نیت که خود را قاطی عاشقانت کنم تا شاید جرعه ای از عشق زائرانت نصیب دل بیچاره ام شود. با خود گفتم شاید از صدقه سر آنها اندکی به ما نیز چشانده شود.... اما نشد... هر کاری کردم نشد... خودتان دیدید که در آخر دو دستم را بالا آوردم و گفتم : تسلیم آقا جان ... نمی دانم می خواهید با من چه کار کنید... . و در آخرین لحظات، چقدر زیبا به من فهماندید که همه ی این تلاش ها و دویدن ها، همه ی این به آب و آتش زدن ها فقط و فقط با خواست و نگاه شماست که نتیجه خواهد داد... و زیباتر اینکه باز هم به یادم آوردید که هیچم و همه کاره شمایید.... به من یاد دادید که همیشه باید تمرین کنم تسلیم بودن در مقابل مولا را، بدون هیچ حرف و چون و چرایی! و شاید همه ی دلیل نیامدنم، فهم همین ها بود و نوعی تربیت از جانب شما! الحمدلله علی کل حال . آخ آقا جان....از شما می خواهم همه ی آنهایی که به هر دلیل موجهی نتوانستند پا در مسیر عشق بگذراند اما دلشان در بند شماست ، نامشان را جزء زائران اربعین بنویسید.... . باز هم مثل اربعین های سال گذشته در مقابلتان سر خم میکنم و میگویم : «پسندم انچه را جانان پسندد...»
هدایت شده از استودیو نبوی
خم شدم جلوی این در یک متری میگم آقا سید ، وقت میکنی این صندلارو برام دوردوزی کنی؟ نگام میکنه و قبل ازینکه بگه برو حواله ات به چند روزِ دیگه ، تندی میگم : دارم میرم کربلا ، میخوامشون .... چشماش میخنده ! میگه برو یه ساعت بعد اماده اس ، یه جوری میدوزمش اربعینم باهات بیاد ... . بخودم میگم ، گفت اربعین !؟ من کجا ، اربعین کجا .... انگار دستی روی افکارم رو برمیگردونه به چهار ماه پیش ! داشتم ظرف میشستم و سخنرانی گوش‌میکردم میگفت شخصی به محضر امام صادق (اگر اشتباه نکنم ) میرسه ، حضرت میگن فلانی شنیدم برخی شیعیان ما سه سال هست به زیارت کربلا نرفته اند ، اون اقا میگن خیلی ها هستن ... حضرت میگن « جواب پیامبرو‌ در قیامت چه خواهند داد ؟ » یکهو تمام این روایت جوشید و از چشمم سرازیر شد ! نشستم روی زمین های های گریه کردم گفتم نرفتن زیارت کربلا یک طرف ، با شش سال نرفتن‌ چه کنم ؟ دو هفته بعد دوستام گفتن میخوایم بریم مشهد ، میای ؟ _ رفتم ، با چه دلی هم رفتم _ توی راه زهرا گفت کربلارو از امام رضا نگرفتی بدون کم‌ کاری کردی .... و حالا اینجای کارم . توی دلم گفتم از زیارت کربلا نصیبم شد ، از سفرِ رو میگیرم ،‌انشالله .... چه میشه کرد؟ توی این خاندانِ گره گشا‌ پدر را به پسر ،‌ پسر را به پدر باید قسم داد ، گِره باز نشد ملالی نیست ... میرویم سراغِ پهلوی شکسته ، این یکی ردخور ندارد ... .
هدایت شده از استودیو نبوی
بغض آسمان ترکیده است .... متصل میبارد انگار همراه دل بی قرار من شده است در باورم نمیگنجد ... بناست در بخوانم !!!! نیم روزی مانده تا سلطان جهان شوم .... تا ولایتت را بیشتر از همیشه تاج سرم کنم .... تا دست ادب بر سینه بگذارم زیر لب بگویم .... میخواهم به زهرایت بگویم : گذشت آنروزها که از پی امیرِ غریب میرفتی و فریادت دلی را نمیلرزاند .... میبینی؟ اتشِ درِ خانه ات از پسِ قرنها به جانِ ما افتاده است و لحظه به لحظه از حرارتش آب میشویم .... فاطمه جان ما ذوب در ولایتیم ، حتما تو مادرانه دعایمان کرده ای که هر روز مشتاقتر میشویم به عشق علی ... . _طالب
هدایت شده از استودیو نبوی
خسته ام خیلی خسته یکروز هست توی راهیم انگار راه کش آمده ... وارد شدیم را هم ندیدم پناه بردم به اتاق ، کمی نشستم اما آرام ندارم ! باید بیایم شده یک سلام بگویم و برگردم ، باید بیایم راهی میشوم ایستاده ام روبروی بارگاهش فقط نگاه میکنم! سیل جمعیت میجوشد‌ ... دستها به نشان حاجتی بالایند ! همه دارند با سخن میگویند ! انگار صاحب همه ی لب ها ، است آن لحظه که فریاد میزد « بنفسی انت یا ابالحسن » آهی که از سوزِ دلِ برآمد به گلوی ما نشسته است ...! و به راستی جان ها به فدای شما .... چند دقیقه نگاه میکنم قرار بود بیایم ، آمده ام هرچند خسته ام اما باید پیش از بسته شدن این چشمها « میدیدمت » چقدر زیباتر از تصور منی چقدر درخشانی چقدر شاهی .... سایه محبت و ولایتت مستدام روی‌ سرم .
هدایت شده از استودیو نبوی
اینجا محل رستگاریِ رستگارترین مرد جهان است ... . امروز مسجد سهله و کوفه را دیدم مقام انبیا و صالحین مقام ابراهیم مقام نوح مقام زین العابدین .... محل نافله محل قضاوتش ، محل معجزه اش‌ و قدم های مبارک که بر سنگفرش گذاشته شده بود ... همه و همه برای من تجسم داستان های بچگیم بود ... تصور صلابتش‌ بر منبر مسجد ، قدم های آرامش به سمت منزلگاه بدون زهرایش ، تصور صدایش سحرگاهی که در سجده گفت ... به راستی کدام بشری اینهمه زنده است؟ کدام بشری اینهمه زیباست؟ کدام بشری حتی کمی شبیه به علی است؟ ..... و اما ما شیعیانش ... فکر میکنیم از پسِ کدامین دعای مستجاب در میانِ هیاهوی جهان جزو پیروان امیرالمومنین شده ایم؟ نکند زیادیِ نعمت ، شکرِ را از یادمان برده است؟ ما قوم آخرالزمانیم وعده آمدن ما را پیامبر داده بود ... ما یاد گرفته ایم ندیده عاشق شویم عاشق ِتو ، عاشقِ همسر و فرزند‌ان تو ، عاشقِ مهدیِ موعودِ تو ! بگذار بیاید روی ماهش را ببینیم دنیا را به پایش میریزیم این قولِ ماست به تو عزیز دل زهرا .... .
هدایت شده از استودیو نبوی
آخرین نوشته ۱۴۰۱ برای شماست سلام خدا بر شما حجت خدا بر روی زمین از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان ، برای من همه چیزِ این سفر تازه است ... تمامِ این باب ها که واردشان میشوم بابِ بهشت اند ! اما در زیارتِ دوره از سامرا عکسی نگرفتم شاید چون محو نمای نیمه کاره ورودی ضریح مقدسِ پدرتان بودم ! نمیتوانستم درک کنم چطور اینهمه اطراف حرم پدر و پدربزرگتان ساده است؟ برای ما ایرانی ها حرمِ امام یعنی ... یعنی جلال و جبروتِ صحن های تو در تو ... یعنی طولانی راه رفتن تا رسیدن به ورودی ... یعنی خادمینِ خوش لباس ، بوی عود ، فرش های یکدست ... یعنی با تمام اینها ایستادن روبروی حرم ،دست بالا بردن و سلام دادن به امامی که هنوز هم از نگاه ما غریب است ... اما اینجا ... اینجا غربت به معنای واقعی کلمه تعبیر شده است ! نگاه تابلوی کوچکی میکنم که رویش نام «نرجس» و «حکیمه» ، مادر و عمه شماست ... به روزی فکر میکنم که عزیزانتان یکی یکی از دنیا رفته اند ، بر پیکرشان نماز خوانده اید و با هرکدام وداع کرده اید و تنها و‌ تنهاتر شده اید ! به وسعت تنهاییِ شما فکر میکنم و تمام غم های جهان به دلم میریزد ... ای غریب ترین امامِ زمان ها ای صاحبِ ما ای منتقم آل علی امید که آمدنت نزدیک گردد ، بیایی تا خاک پایت شویم بیایی تا سالهای طولانی غربتت تمام شود بیایی تا بهارِ واقعیِ ما تحویل شود .
هدایت شده از استودیو نبوی
رسیدم به محضر بااَدَب ترین برادرِ هستی ! نشسته ام نگاه میکنم ... صدایت هنوز طنین انداز است ... آنجا که نهایت در واپسین لحظات عمر گرانبهایت مولا را برادر خطاب کردی .... فکرم میرود به آنروزی که فرمود زنی از طایفه دلاوران میخواهم تا فرزندانی شجاع بپرورد .... چه دوراندیش ! و چه غم انگیز که این میداند چه ساعتی در انتظار فرزندش است .... امیر به وجود والای خودش کفایت نمیکند ، گویی ظرفِ وجودِ هر بشر به دست َش پر میشود و مادرِ عجب مادریست ! فکرش را کرده ای؟ در میانه کارزار کربلا این زنها چه غوغایی کرده اند ... مادرِ وهب سرِ عزیزش را به آغوش نمیگیرد ؛ برازنده اش نیست آنچه در راه الله داده است را پس بگیرد ... مادرِ عباس آنگاه که خبر شهادت ۴ جگرگوشه اش را میشنود میپرسد : حسین چه شد؟ برازنده اش نیست از آنچه در راه ولایت پروریده است سراغ بگیرد ... و‌خواهرِ حسین ... این زنِ عجیب ... انگار صلابت و صدای علی در وجودش تجلی کرده است ! سرش بالاست در میانِ یزیدیان فریاد میزند « » برازنده اش نیست از دردها سخنی بگوید ، زمان نشان خواهد داد در دستگاه الله پیروزِ میدان کیست؟ و به واقع چه پیروزی بزرگی .... . نشسته ام نگاه جلال و جبروتت میکنم چه بگویم در محضر شما ؟ دست بر سر میگذارم و زمزمه میکنم سلامِ خدا بر شما که خوب به عهد برادریت وفا کردی . .
هدایت شده از استودیو نبوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سر به زیر ایستادم در مقابلت ای خورشید عالم تاب ! نه چشمم توان نگاه دارد نه پایم توان پیش آمدن ... دارم از حرارتِ عشقِ تو ذوب میشوم عزیزترین داراییم ... ای دعای مستجابم ای منجیِ نوظهورِ من از کَرَمِ ارباب است ، وگرنه من کجا ؟ زیارت جنه الارض در شب جمعه اول رمضان کجا ؟ گفتم حسین؛ قفل دلم ناگهان شکست؛ بغض گلوی مأذنه وقت اذان شکست شکر این نعمت از منِ کمترین که برنمی آید ... این قابِ زیبا تقدیم شما خوبان عالم زیارت کنید بهشت روی زمین را ... انشالله به زودی روزی همه باشد ، آمین یا رب العالمین. .
تمام این چند روز از باب السدره سلامت میدادم ، سمت چپ میچرخیدم ، نگاه به گنبد برادرت می انداختم و عرض ادب میکردم ... کفشها را تحویل میدادم از تفتیش نسإ باب السلام میدویدم سمت ضریح و گوشه ی چپ در مچاله میشدم و با تو حرف میزدم ... بعد پای برهنه میرفتم گوشه ای از بارگاه زمزمه ای هم با او و دوباره از همان مسیر برمیگشتم . عاشق و سرمستِ تو تا امشب .... رفتیم خیمه گاه دعای کمیل شب جمعه اول رمضان روزی ام شد ، فکرش نبودم ، حتما تو عنایت کردی! دلم تاب نیاورد برای بار دوم وداع نکنم ... اخر کمیل را تند خواندم و دویدم سوی حرم که برای بار آخر ببینمت که روبروی باب القبله وا رفتم ! برای لحظاتی زمان ایستاد و من محو شدم ... آنچه مقابل چشمم آمد آنقَدَر باشکوه بود که جانم را گرفت رمق از پایم رفت و آه کشیدم برای تمام شب های جمعه ی بعد ازین که دور از تو سپری میشوند .... قرار بود وقتِ رفتن دل بکَنم ؛ جان کَندم ...! نذر کرده ام دورهای تسبیح را بعد ازین دائما به این ذکر بچرخانم « الله_آخر_العهد_منی_لزیارتکم » و متصل در تلاش باشم که راهی تو شوم آرامِ دلم قرارِ ما ، بشرط حیات ... . https://eitaa.com/nabavi_photography /1043
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شنیده بودم وقتی ببینمت دلتنگتر میشم ... باور نکرده بودم ... . سلام به همه عزیزانم به شمایی که همراهم شدید ، هامو خوندید ، التماس دعا فراوون گفتید و بمن خیلی خیلی لطف داشتید ... این آخرین پست این سفر بود این سه روز که برگشتیم درگیر بودم و اینجا نذاشتمش .... هرکس منو میبینه میگه خوش گذشت؟ میگم مگه میشه بد گذشته باشه؟ خلاصه بگم ، دلمو گذاشتم ورودی باب السلام و جسمم رو آوردم ... امیدوارم زیارت جنه الارض بزودی روزی همتون و خودم باشه . . https://eitaa.com/nabavi_photography/1045
❁ـ﷽ـ❁ * ✨آقای امام حسین، سلام!😍* 🔹گفته بودید وقتی به منزل رسیدیم‌ خبر رسیدنمان را به شما بدهیم‌ تا خیالتان‌ راحت بشود. 🔸خواستم بگویم خیالتان راحت! ما زائرها روی بال فرشته‌ها قدم گذاشتیم و به خانه‌هایمان برگشتیم.😊 🔹شکرخدا همه‌ی کودکان در سلامت به سر می‌برند و مجبور نشدیم حتی یکی از آنها را در خرابه‌ی کشور غریب بگذاریم و برگردیم.😢 🔸روسری و چادر همه‌ی خانم‌ها پر از خاک شد اما از سرشان‌تکان نخورد. اصلا عموهای کاروان آنقدر غیرتی بودند که حتی اجازه ندادند کسی نگاه چپ به آنها بکند، چه برسد به اینکه بخواهند به چشم کنیز نگاهشان کنند! 🔹مردم خیلی ما را دوست داشتند. برایمان لقمه می‌آوردند و اصرار می‌کردند بخوریم. خداروشکر لقمه‌ها صدقه نبود. 🔸نگران حالمان بودید، خواستم بگویم هیچ خاری در پایمان فرو نرفته، روی دست‌هایمان جای طناب نیست و موهایمان آتش نگرفته.😞 فقط کمی آفتاب سوخته شدیم، همین! 🔹سراغ شش ماهه‌ی کاروان را گرفتید، خواستم بگویم الان توی بغل مادرش خواب است و احتمالا دارد رویای شیرین سفر را می‌بیند. شما خیلی تاکید کرده بودید تشنه نماند. خواستم بگویم همه خیلی دوستش داشتند، بغلش می‌کردند و برایش آب می‌آوردند. 🔸دخترها هم کلی بازی کردند و از این طرف به آن طرف‌‌ دویدند. ولی خداروشکر در بین انبوه جمعیت نه گوشواره‌ای گم شد و نه دامنی آتش گرفت.😢 🔹همسفرهایمان همه عالی بودند، همه مؤدب و متین صحبت می‌کردند و هیچ کس به شما و خانواده تان بد نمی‌گفت.....😭 *✅ آقای مهربانم،😍خواستم بگویم همه چیز خوب است. همه به خانه‌هایمان برگشتیم و هیچ چیز و هیچ کس را در صحرای کرب و بلا جا نگذاشتیم به جز "دلمان" ....😭 * ✍ ارسالی از اعضا *ble.ir/dostaneha1401_08*
ای برای ... می دانی سید ، دلم خیلی برایت تنگ شد.😭😭 حتی شاید بیشتر از حاج قاسم . اون روز ها ته ته ته دل مان خبر داشت که بالاخره یک روز صبح از خواب بیدار می شویم و خبر سردار مان را از تلویزیون خواهیم شنید. اما تو فرق داشتی. اینقدر به بودنت عادت کرده بودیم که حتی فکرش را هم نمی کردیم که یک روز صبح قرار است ما از خواب بیدار شویم و ما برای همیشه بیدار نشود😭😭. برای همین است که رفتن حاج قاسم را باور کردم ولی رفتن تو را نه😭😭. او زندگی اش حماسه بود و حماسی رفت. تو اما مظلوم بودی. مظلومانه هم رفتی😭😭 یک جای دور، خیلی دور ، در هوایی مه گرفته با خودت خلوت کردی تا مزد اخلاصت را بگیری. به دور از هیاهوی مقام و شلوغ کاری میز و صندلی ریاست. فکر ما را نکردی با معرفت؟ نگفتی بعد سال ها داریم از دیدن رئیس جمهورمان کیف می کنیم؟ تو شوق ما را وقتی کنار آقایمان می نشستی ندیدی؟ شعف صدای آقا را وقتی از شما تعریف می کرد نشنیدی؟😭😭 معرفت ات را شکر سید. ما را درگیر خودت کردی و خودت را رها از ما؟ واقعیت اش را بخواهی هنوز رفتنت را باور نمیکنم. هنوز منتظرم فردا در خبر ها بشنوم " ریاست محترم جمهور حجه الاسلام رئیسی در دیداری صمیمانه پای صحبت کارگران معدن فلان نقطه دور افتاده نشست" . . اما باید بپذیرم. سید و بی تکلف ما، از پیش ما رفته است. برای همیشه.😭😭 دلم برایت تنگ می شود سید😭😭😭😭😭😭😭. خیلی زیاد. برای لبخند مهربانت.😭😭😭😭😭 برای اضطرابی که در لحظه تنفیذ در چهره ات موج می زد که همان اضطراب دل ما را قرص کرد که کار به دست مرد خدا افتاده. دلم برای تقوایت در مناظره تنگ می شود.😭😭😭 آن جا که به تو گفتند سندرم پست بیقرار داری و تو جواب ندادی. چرا به آنها نگفتی سید؟ چرا نگفتی که پست بعدی ات معراجِ شهدای تبریز است؟ کاش جواب می دادی تا دلمان برای جواب ندادنت این همه تنگ نمی شد. وقتی نگرانی ات برای خوردن کارگران را تمسخر کردند، تو دنیای کوچک شان را به روی شان نیاوردی. مثل همیشه لبخند زدی و از کنارشان گذشتی . تو با خدا عهدی داشتی و خدا امروز عزیزت کرد. عزیز ایران.😭😭😭 بیش از این خسته ات نکنم سید جان. می دانم خسته ای. چند سال است درست نخوابیده ای. حالا دیگر استراحت کن. بی آن که نگران فردا باشی. برای ما هم دعا کن. دوری ات سخت است. ما سید خوش اخلاقِ صبور خودمان را می خواهیم اما چه کنیم که خدای ما هم خوش سلیقه است و تو را برای خودش خواسته. . سلام ما را به امام امت برسان.
چند کلامی در مورد انتخابات 👇 عشقِ به وَلی، عشقِ مطهّر باشد میلِ به قَوامِ کلّ کشور باشد ما رأی به فردِ پر تلاشی بدهیم که یار و مطیعِ امرِ رهبر باشد ما پیمان با خونِ ش_ه_یدان بسیتیم دل از همه غیر از صُلَحا بُگسَستیم در مَسندِ پُر شورِ رئیسِ جمهور خواهان کسی مثل رئیسی هستیم هر کس زِ مسیرِ رهبری دور شود بی عزّت و بی ارزش و مَنفور شود یک فرد، چو احمدی نژاد و غیره حاشا؛ که دگر رئیس جمهور شود ای آنکه همیشه مردِ در مِیدانی سوگند به عشق و شورِ هر ایرانی در قعرِ سیاهی و بلا می افتیم با رأی به همچون حسنِ روحانی باید همه غیرتِ مصوّر باشیم ‌شوق و شعف و شور، سراسر باشیم با رأی به ماهیّتِ اسلام و نظام در لشکرِ انقلاب و رهبر باشیم ی مداح آقای امیرعباسی
به این فک میکنم که دیدی چقدر خوب تونستیم تو این ۲_۳ هفته با بقیه ارتباط بگیریم؟ با اون خانومی که چون کم حجاب بود فقط از دستش حرص میخوردیم و رومونو برمیگردوندیم؟😅 حالا دقیقا مخاطبمون شدن همینا چون میدونیم اکثرا با حجابا به جلیلی رای میدن. برای همین الان با دقت میگردیم دنبال همین کم حجابا و شل حجابا که بهشون میگیم قشر خاکستری و تو‌ پارک و تو‌ حرم با چشمامون میگردیم که همچین کسایی رو پیدا کنیم و بریم باهاشون صحبت کنیم و مجابشون کنیم رای بدن به جلیلی. شکر خدا تونستیم با خیلیا ارتباط برقرار کنیم و پای درد دلشون بشینیم و شکاف ها رو از بین ببریم.💪 به نظرم شاید لازم باشه همین روند رو مثلا یکسال کامل ادامه بدیم تا بتونیم مردممون رو از رسانه که ابزار دشمن هست مصون کنیم.‌ تا ان شاالله بتونیم مردممون رو از فتنه های احتمالی پیش رو نجات بدیم و باز در مواقع حساس کاسه چه کنم دستمون نگیریم. تنها راه حفظ وحدت و انسجام کشور و افزایش مشارکت در سال های آینده همین تقویت ارتباطه. اگر در نهایت روز جمعه مردممون به پزشکیان رای بدن بازم نشون دهنده کم کاری ما در سال های گذشته است. کسی که بین ما و دوستان و آشنایانمون دیوار کشید دشمن بود ولی کسی که این دیوار رو قطور کرد ما بودیم. ما خودمونو جدا کردیم از اینا... نتونستیم تحمل کنیم و نتونستیم متقاعدشون کنیم و فک کردیم فقط خودمونو خانوادمونو نجات بدیم هنر کردیم. حتی مدرسه های بچه هامونم جدا کردیم🙈 حواسمون نبود به اینکه هممون داخل یه کشتی هستیم. ولی خداروشکر این چند روز یک قسمتیشو جبران کردیم💪 حتی اگه در انتخابات آقای جلیلی رای نیاره، بازم ما کار درست رو انجام دادیم و سربلندیم. انتخابات یه عرصه ای هست که ظرفیت ها نشون داده میشه. اینم از مزایای جمهوریت در جمهوری اسلامی هست.☺️اگه جمهوریتی در کار نبود، انتخابات هم نبود و اگر انتخابات نبود تلاش ما و رشد مردم و خودمون هم نبود و معلوم نبود الان چه وضعیتی در انتظارمون بود. امت حزب الله همچین ظرفیتی رو داره. جالبه که میریم داخل حرم با کسی صحبت کنیم میگن قبلا باهامون حرف زدن☺️ خب خیلی خوشحال کنندست که اینقدر میتونیم مثمر ثمر باشیم. مطمئنم مسیر رسیدن به ظهور از همین سمته...🌸 امیدوارم بعد از انتخابات حداقل ده درصد از این مسیر رو بتونیم ادامه بدیم و باعث افتخار رهبر عزیزمون باشیم.
داره تموم میشه دو ماه عشق بازی دو ماه اشک و گریه دو ماه هیئت و روضه کااااش پایان این دوماه برامون آغازی دوباره باشه،تولدی دوباره!! این روزهای پایانی ماه صفر رو قدر بدونیم و هر جا پرچمی و بساط روضه ای به پا بود، بی معطلی بریم گدایی... بریم و به وظیفمون عمل کنیم. بریم و مجلس ارباب رو گرم کنیم. اونجا چیزی جز عشق طلب نکنیم. عشق به خودشون و از همه مهمتر عشق به امام زمانمون. هیچی تو این دنیا غیر از محبت و عشق به اهل بیت علیهم السلام و دوستدارانشون ارزش نداره... ضجه باید زد، التماس باید کرد که تا قبل از رفتن از دنیا این عشق روزی قلبمون بشه... به قول حضرت حافظ : عاشق شو ورنه روزی کار جهان سرآید...