قسمت دوم
طولی نکشید که صندلیهای ماشین پر از مسافرانی شد که حکم رزمنده را داشتند. در بین راه، مدام استرس داشتم که نکند بخاطر شلوغی و حضور پرشور مردم، در خیابان بمانیم. خدا خدا میکردم که مصلی پر نشود و بتوانیم برویم داخل. زودتر از حد تصورم رسیدیم و بالاخره پا به محوطه گذاشتیم. از همسرم جدا شدم و بدو بدو خودم را به گشتیها رساندم. صف طولانی خانمها و انتظار برای گشتنشان امیدم را قطع کرد و با خودم گفتم با این وضعیت حتماً ظرفیت حیاط تکمیل میشه و جا به ما نمیرسه! جمعیت آنقدر زیاد بود که هر چند دقیقه یک قدم به سمت جلو بر میداشتیم. باید تلخیِ معطلی را یک جوری میگذراندیم؛ برای همین بعضی خانمها شعار میدادند و بقیه هم با آنها همراهی میکردند: «اسرائیل فکر نکنی ما زنیم تو دهنت میزنیم» «یا حجت بن الحسن، ریشۀ صهیون بکن» «خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست» و... . در همان حال، وقتی به پشت سرم نگاه میکردم میدیدم گروه گروه خانمها دارند به سیل جمعیت اضافه میشوند. ساعت ۱۰:۳۰ بالاخره به خادمین مصلی رسیدم و بعد از گشت گیت بازرسی، پا به داخل حیاط مصلی گذاشتم. به محض ورود، شکوه جمعیتی را دیدم که زیبایی دو چندانی به فضای مصلی بخشیده بودند. دیگر از جنب و جوش افتاده و یک جا قرار گرفتم. لحظات را به انتظار نشستم تا با شنیدن صدایی در لحظۀ ورود به احترام قیام کنم.
✒️ فرهوده جوخواست
#مصلی_تهران #رهبر
#حسینیه_هنر_اراک
@hoseiniyehonar_arak