نشد بخواهم از این خانه چیزی و نسِتانم نشد بیایم و بیش از قرار، با تو نمانم نشد که اذن دخول از سلام پیش بیفتد نشد برای تو پیش از سلام، شعر نخوانم @hosenih نگاه کردم و دل را گره زدم به امیدی، نگاه کردی و از شوق، وا شده است زبانم زبان، همین که به تو خیره ام همین که نشستم کنار دوست، زبانی به جز نگاه ندانم @hosenih به بوسه تلخی کامم عسل شده ست همیشه که طعم خاک درت خوش نشسته است به جانم ز هر که خواسته ام راه چاره ی غم خود را به غیر جاده ی مشهد نداده است نشانم شاعر: @hosenih