صدای گریه خواب از دیده ی همسایه ها برده همان هایی که مادر نامشان را در دعا برده همیشه نام این و آن در آغاز دعا گفته همیشه نام اهل خانه را در انتها برده نماز فاطمه باریست روی دوش این عالم همان باری که روی شانه هایش مرتضی برده نماز فاطمه اشکی ست که هر قطره ی آن را به قصد فخر، جبرائیل تا عرش خدا برده نماز فاطمه رودیست جاری در دل دنیا که هرجا رفته گویی چشمه ی آب بقا برده @hosenih نماز فاطمه _وقتی به حیدر اقتدا کرده_ دل از محراب و رکن و کعبه و سعی و صفا برده بلال! آهسته رد کن اشهد ان محمد را اذان تو قرار از مادر غمگین ما برده اذان گفتی نفهمیدی چه کردی با دل زهرا نفهمیدی اذان تو دل ما را کجا برده اذان می گفتی و رد می شد از اینجا عزیزی که سلامش سالها از خانه ی ما غصه را برده کدامین خانه؟ آری خانه ای که صبح و شب هر روز ملائک خاک فرشش را به قصد توتیا برده کدامین فرش؟ آری پوستین پینه داری که غبارش را مسیحا بابت دارو دوا برده من از این خانه می گویم که هر کس حاجت خود را درِ این خانه آورده ست بی چون و چرا برده درِ این خانه را عمری ملائک سجده آوردند درِ این خانه را یک روز شیطان زیر پا برده نه تنها آدمی آتش هم از این در نشد نومید همان آتش که عمری آبروی اشقیا برده @hosenih همان آتش که هُرمش تا جهان باقیست در عالم نقاب از روی زشت کینه و جور و جفا برده همان آتش که کوهی مثل حیدر در دلش دارد همان آتش که رنگ از صورت آل عبا برده همان آتش که دستی شد میان کوچه ناغافل که نور از چشم حیران امام مجتبی برده □ گرفت از پشت در این شعله ای را دست ناپاکی غروبی سرخ، آتش را به دشت کربلا برده در آن شب ماه با دست خدا در خاک پنهان شد شب قدری که تقدیر جهان را در خفا برده شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e