#تنور_خولی
باز آهم، آتشی افروخته
در تنور غم، دلم را سوخته
آن شنیدم خولی بیدادگر
داشت با خود، رأس نور دادگر
بُرد آن سر را نهان در خانهاش
رشک کوی طور شد، کاشانهاش
آن سر پُرنور را با صد غرور
کرد پنهان از جفا، کنج تنور
همسرش بود از دل و جان ز اهل راز
نیمهشب برخاست از بهر نماز
آمدش بر چشم دل، ناگه ز دور
مطبخ خانه، سراسر غرق نور
چون بشد بر سوی مطبخ از وفا
دید مطبخ را پُر از نور خدا
چشم چون سوی تنورش اوفتاد
روزنی از حق به روی دل گشاد
گفت با خود، آن زن پاکیزهدین:
مطبخ ما آمده عرش برین
شد زن خولی از آن منظر ز هوش
کآمدش از غیب، آوازی به گوش:
این سر پُرنور، نور کبریاست
ذات پاکش، جلوۀ ذات خداست
نور این سر، نور حیدر آمده
مادرش، خاتون محشر آمده
گاه گردد گوی میدان بلا
گاه شمع بارگاه کبریا
سرّ این سر کس نداند جز خدا
جز خدا کس نیست او را خونبها
بس بُوَد، «سرباز»! دل پُرآه کن
نیست طاقت، قصّه را کوتاه کن
✍
#سرباز_بروجردی
📝
#اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e