#پیامبر_اعظم_ص_مدح_و_ولادت
به جسم مردهی این واژهها که میباری
دوباره جان قلم را بهوجد میآری
چگونه وصف کنم ساحت بلندت را؟
ميان اينهمه مضمونِ پوچ و تکراری
اگرچه قاعدتاً هر طبيب را مطبیست
تویی که رحمت محضی، طبيب سيّاری
برای ديدن رويت بهانه لازم بود
عجيب نيست که خود را زدم به بيماری
خوش آن امیر که در اوج پادشاهی، از او
به روی شانهی مردم نمیرود باری
اگرچه پاسخ دشنام، مهربانی نيست
ولی تو قاعدهها را بههم زدی، آری...
اهانت است سلاح ضعيفها در جنگ
که اين سلاح به خوبان نمیکند کاری
دلیل خلق زمین و زمانه خندهی توست
بساست اینکه علی گفتهاست؛ «بندهی توست»
::
تو آمدی و جهان غرق در طواف تو شد
تمام باور ما «عینوشینوقاف» تو شد
گرفته بود و پر از ابر آسمان، اما
دلش پرندهی حالوهوای صاف تو شد
تمام مردم اگر معتکف به کعبه شدند
ولی ببین دل کعبه در اعتکاف تو شد
هزار یوسف کنعان به صف شد و هر یک
به حُسن مشتریِ تاری از کلاف تو شد
تمام رحمت و لطف خداست خندهی تو
تمام خشم خدا تیغِ در غلاف تو شد
رسوم جاهلی از دم شدند زنده به گور
همین که بر تنشان جامهی عفاف تو شد
بَرنده بود هر آن کس که باخت دل بر تو
شکست خورد هرآنکس که در مصاف تو شد
که در زمین و زمان هیچکس نظیر تو نیست
اسیر خویش شده هرکسی اسیر تو نیست
::
چو همطراز تو درعرصهی وجود نبود
جواب مسئلهی ما بجز «نبود»، نبود
به احترام تو بتها به خاک افتادند
وگرنه هیچ دلیلی بر این سجود نبود
لب ملائکه مشغول ذکر نام تو شد
چرا که بهتر از این در جهان، سرود نبود
به هرکجا که وزیدهست عطر تو جایی
برای عنبر و مشک و گلاب و عود نبود
تمام عمر تو خرج هدایت ما شد
تجارتی که برای زیان و سود نبود
کنار تو پَرِ جبریل سوخت، ثابت شد
که شأن و منزلت او در این حدود نبود
حرا گواهی این که کسی به خلوت تو
به جز خدا و علی لایق ورود نبود
بخوان به نام خدایی که آفریده تو را
که در مکارم اخلاق برگزیده تو را
::
به قامت تو برازنده بود جامهی وحی
اگر به دست تو تنها رسید نامهی وحی
مسیر خطبهی حق است حرف تو که خدا
گذاشتهست به روی سرت عمامهی وحی
خدا نخواست که کُتّاب وحی بنویسند
به غیر نام تو را در شناسنامهی وحی
بهشتیان زمیناند دوستدارانت
که یاوران تو بودند در اقامهی وحی
رکود، رونق بازار شاعران میشد
سروده بودی اگر یکنفس چکامهی وحی
سند شدهست به عنوان نام نامی تو
از ابتدای ازل مهر کارنامهی وحی
به حکم آینهی آیهی «اُولِی الأَمر» است
که تا امام زمان میرسد ادامهی وحی
دوباره میرسد از راه احمد دیگر
بگو؛ «محمد و آلمحمد» دیگر...
::
جهان اگرچه که در ظاهر امن و آرام است
ولی بدون تو در هالهای از ابهام است
تمام آنچه که دربارهی تو میدانیم
اگر درست تأمل کنیم، اوهام است
قسم به دوستیِ گرگومیش صبح و غروب
که غیر بام تو هر بام دیگری دام است
در این زمانهی شهرت، خوشا به حال دلی
که آشنای تو و بین خلق گمنام است
تفاوتی نکند پیر یا جوان بودن
کسی که از غم هجران نمرده ناکام است
در این تلاطم امواجِ تندِ سردرگم
خیال هر اقیانوس با تو آرام است
سپیدهوار سر از شب برآر ای خورشید!
که آفتاب جهان بیتو بر لب بام است
شکوه عشق پرآوازه میشود یکروز
تو میرسی و جهان تازه میشود یکروز
✍
#مجتبی_خرسندی
📝
#اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e