🔰شعر سید محمد القزوینی ✍سیدعلیرضا موسوی قال سليم قلت يا سلمان هل دخلوا ولم يك استئذان فقال إي وعزّة الجبار ليس على الزهراء من خمار لكنّها لاذت وراء الباب رعاية للستر والحجاب فمذ رأوها عصروها عصرة كادت بروحي أن تموت حسرة تصيح يا فضّة اسنديني فقد وربي قتلوا جنيني فأسقطت بنت الهدى وا حزنا جنينها ذاك المسمى محسنا من قصيدة للسيد محمد القزويني (۱۳۳۵ ق) 🔸ترجمه شعر: سلیم می گوید به سلمان گفتم آیا بدون اجازه وارد خانه فاطمه شدند؟! سلمان گفت:آری قسم به خدا در حالیکه زهرا پوشش نداشت. اما زهرا برای رعایت پوشش و حجاب پشت در قرار گرفت. پس تا دیدند که زهرا پشت در است در را به شدت فشار دادند. که از این مصیبت نزدیک است جان دهم. فریاد می زد فضه کمکم کن! که قسم به خدا جنینم را کشتند. اینجا بود که دختر پیامبر فرزندش محسن را از دست داد. @HOWZAVIAN