شهید معرکه برای معلم شجاعان، یحیا سنوار‌ ✍️سعید احمدی اول پاییز، آغاز مدرسه‌هاست. هزاران معلم‌ به میلیون‌ها دانش‌آموز آموزش می‌دهند؛ ادبیات، ریاضی، هنر، دینی، علوم، جغرافی، تاریخ، فلسفه، فیزیک، شیمی و علومی دیگر را؛ از دبستان تا دانشگاه؛ از بی‌سوادی تا فوق‌تخصص. هر چه سطح تحصیلات برود بالاتر، همه‌ی این‌ها ریزتر، دقیق‌تر و عمیق‌تر می‌شوند. اکنون نیز همه در تب و تاب یاد دادن و یادگیری افتاده‌اند. این دلهره‌های درسی باز هم آمده‌اند و می‌گذرند. بخش اعظم عمر من هم با این روزهای پر از خاطره و مخاطره گذشته است؛ چه ساعت‌های دشوار و طولانی که آموخته‌ام و چه زمان‌های سخت و کم‌تری که یاد داده‌ام. کم بوده‌اند معلم‌هایی که در کنار این‌همه دانش و فن، درس زندگی هم بدهند به من و این‌همه چشم بینا و گوش شنوا که روبرویشان می‌نشسته‌ایم. گاهی یک حرف کم و کوتاه و کوچک برخی از این‌ها سرمشق بزرگی برای زندگی ما بوده است. سه‌سالی می‌شود که مهر برای من نه پگاه درس‌آموزی است نه بامداد درس‌دهی. این بار و امسال انگار داستان، فرق می‌کند. ناخواسته و خیلی اتفاقی، چند روز مانده به ته کشیدن این ماه، مدرسه‌‌ی من شد هواگرد اسرائیلی، مدیر آن ارتش صهیونیست‌ها و معلم آن یحیا سنوار‌. فیلمی که نظامی‌ها و سیاسی‌های اشغال‌گر گرفتند و برای جهانیان فرستادند تا نشان دهند حماس را فتح کرده‌اند، برای من اکنون شده مدرسه، شده درس، شده الگو. از دیروز تا اکنون قریب صدبار به آن نگاه کرده‌ام. شیری زخمی و تنها را می‌بینم در حصار کفتارهای ترسو. گریسته‌ام نه از سر غم که از عمق غرور و افتخار. دست راستش را زده‌اند. پاهایش را هم. نشسته؛ اما لم نداده؛ نیم‌خیز است. آماده است. معنای تا پای جان یعنی همین. آخرین قطره‌ی خون یعنی یحیا سنوار‌. یحیا سنوار‌ یعنی ایستاده مردن در ایستادگی. مرد! تو چقدر مردی! زندگی و مرگ در تسخیر و تمسخر تو گرفتار شده‌اند. تو چقدر بزرگی، شجاعی، مقاومی، محکمی، ستبری و چقدر سیری از دنیایی که ننگ اسارت و ذلت را برایت بخواهد. ای آموزگار شجاعت و صلابت! از اکنون، معنای پاییز برایم فصل رویش جوانه‌هاست نه ریزش برگ‌ها. نگاه تو اگرچه کم و کوتاه، دلبری می‌کند برای دل‌های دلیر. کاش معلم‌ها مثل تو درس زندگی بدهند به ما! همین‌قدر ریز، دقیق و عمیق. تو چقدر معرکه‌ای، ای شهید معرکه! عصر جمعه بیست‌وهفتم مهر صفر سه تهران، محله‌ی کاوسیه 🆔 @howzavian_isfahan