💢 خون دلی که لعل شد ... 🔰گویی دست در دست گوینده گذاشتی و در لحظه های شیرین با او می خندی و در لحظه های سختی و شکنجه صدای تازیانه در گوش هایت می پیچد و همنوا با آه او میشوید ... 🔰نمیدانم صحنه های شکنجه و هجوم به منزل را در ذهنم درست تصور میکنم یا نه... نگارنده قائل است که آنچه گفته می شود با آن چه شما تصور میکنید فاصله ها دارد ...فاصله ها ..... 🔰وقتی اشتیاق مردم به و زنده را می شنوی ، انرژی ات برای مستحکم گام گذاشتن در این مسیر بیشتر می شود و همان طور که از خارهای مغیلان در راه ، آگاه می شوی ، آمادگی ات برای رویارویی با آنان بیشتر می شود... به خصوص مارهای خوش خط وخال که به قول رحمه الله ، ساواکی از آن ها محترم تر است ! 🔰...سایه به سایه نگارنده را دنبال میکند ... اضطراب خاطرات، وجود تو را هم فرا میگیرد ... خود را به جای آن لحظاتی که خطر نگارنده را تهدید میکرده است قرار میدهی و حدس میزنی که در آن موقعیت اگر تو قرار داشتی چه واکنشی نشان میدادی! 🔰پایمردی هایی که خواندن آن ها ، به طور ناخودآگاه چشمان تو را در هنگام مطالعه گرد کرده و به سرعت دنبال عجائب بیشتر در کلمات و خطوط بعد میگردی ... 👈  خواندن بیشتر 👉 ✍ محمد کبریتی @HOWZAVIAN