🔹سهم ما از ویرانی!
✍️
مجتبی عادل پور
در قابوسنامهٔ عنصرالمعالی آمده است: «آدمی را از چهار چیز ناگزیر بود: اوّل نانی، دوم خلقانی و سوم ویرانی، چهارم جانانی.» این چهار چیز، همانی است که ما آنها را خوراک، پوشاک، مسکن و همسر مینامیم. البتّه در این عبارت قابوسنامه که اصل آن از ابوسعید ابوالخیر است، نکات عمیقتری نهفته است. او از میان تمام خوردنیها با رنگها و طعمهای گوناگونشان به قرص نانی و از پوشیدنیها به پوسیدهای قناعت کرده است. همچنین با وجود واژههایی مانندِ خانه، کاشانه، آشیانه، بیت، کاخ، مسکن، منزل، چهاردیواری، آلونک، کلمۀ «ویرانی» را برای انتقال معنای مقصود خود برگزیده است. یعنی آدمی هرکه و هرچه و هرکجا باشد، دستکم به یک ویرانه نیاز دارد. چیزی که امروز برای چندین میلیون انسان به آرزوی دست نیافتنی تبدیل شده است.
حافظ وقتی دست خود را از رسیدن به معشوق کوتاه دید، حسرت خود را با این بیت توصیف کرد:
پای ما لَنگ است و منزل بس دراز
دست ما کوتاه و خرما بر نَخیل
بیتی که بعدها مَثَل شد و برای هر امری که رسیدن به آن مشکل باشد به کار رفت. امروزه خانهدار شدن و یافتن ویرانهای چنان سخت است که این بیت حافظ نیز گویای آن نیست. عرب وقتی میخواهد آروزی ناشدنی را نشان دهد، کلمۀ «لیت» به کار میبرد. مثلاً میگوید: «لیتَ الشباب یَعودُ» یعنی ای کاش جوانی برمیگشت! آرزویی که هیچگاه محقق نمیشود. حکایت خانه و خانهدارشدن هم در این دوران همین است. به قول داشمشتیها: «هوا چنان پس است که با سزارین هم نمیشود خانه زایید؛ چه برسد به مسیر طبیعی!» اینقدر ناامیدشدن زیبندۀ بندگی نیست؛ امّا چه کنم که حال و روز خیلی از برخاکنشستگان، این شعر قیصر امینپور است:
خستهام از آرزوها، آرزوهای شعاری
خسته از درهای بسته، خسته از چشم انتظاری
صندلیهای خمیده، میزهای صفکشیده
خندههای لبپریده، گریههای اختیاری
عصر جدولهای خالی، پارکهای این حوالی
پرسههای بیخیالی، نیمکتهای خماری
رونوشت روزها را، روی هم سنجاق کردم
شنبههای بیپناهی، جمعههای بیقراری
عاقبت پروندهام را، با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی؛ باد خواهد برد باری
روی میز خالی من، صفحۀ باز حوادث
در ستون تسلیتها، نامی از ما یادگاری
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN