حکایت دعای اثر بخش مرحوم قاضی و شفای محتضر آيت الله سيد عباس حسيني کاشاني نقل مي‌کرد: روزي در محضر مرحوم آقاي قاضي نشسته بوديم که ناگهان شخصي با عجله و ناراحتي بسيار خود را به مجلس آقاي قاضي رسانيد و بانگراني بسيار گفت: همسرم در حال احتضار است و نزديک است بميرد، اگر او بميرد من هيچ‌کس را ندارم؛ خواهش مي کنم دعايي بفرماييد حالش خوب شود و از مرگ نجات پيدا کند. آقاي قاضي پس از گوش دادن به حرف‌هاي آن شخص به آرامي فرمود: چرا با حالت جنب به اینجا امده ای! برو اوّل غسل کن دوباره به اينجا بيا تا دعا کنم. مرد عرب در حالي که از تعجّب حيرت زده شده بود با عجله بلند شد و به منزلش رفت و پس از مدّتي بازگشت و در مقابل آقاي قاضي مؤدبانه نشست. مرحوم قاضي دو انگشت سبابه‌اش را به دو شقيقه پيشاني آن مرد گذاشت و به قرائت دعا مشغول شد و در اين مدّت مدام اشک چشمان آقاي قاضي بر محاسن سفيدش مي‌ريخت؛ طولي نکشيد دعا تمام شد و مرد عرب به منزلش رفت. من ديگر او را نديدم تا اينکه چند روز بعد در صحن حرم مطهّر او را ملاقات کردم و از نتيجه دعا پرسيدم. او گفت: وقتي به منزل بازگشتم ديدم همسرم سالم و تندرست بيدار شده و از خطر مرگ رهايي يافته و مشغول امورات منزل است! 📚 اسوه عارفان – ص166. 🆔 @huoooo