گــــاندۅ😎
✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ #رمان_امنیتی_گمنام #قسمت_51 محمد: بالاخره کار خودشا
✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ _می دونی که..... داعشی جماعت رحم و مروت حالیش نیس... _نه که تو و خواهرت رحم و مروت حالیتونه. _مواظب باش چی از دهنت بلغور می کنی پسره ی عوضی... _عوضی تویی و هرکی که پاش به خاک کشورم باز شده. نزدیکم شد.. از عصبانیت دندان هایش را به هم قفل کرد. _شنیدم سینه ات تیر خورده. دستش را روی زخمم گذاشت... گوشت سینه ام را در دستانش مچاله کرد... از درد چشمانم را بستم. تمام بدنم می لرزید. _چطوره...جرعت داری یه بار دیگه بهم بگو عوضی تا نشونت بدم... تمام قدرتم را جمع کردم... حس کردم تمام بدنم گر گرفته.. باید منتظر بدتر از این می بودم. _کثافت حروم زاده....جرعت داری دستم رو باز کن تا نشونت بدم... ناگهان.... لینک ناشناس: https://harfeto.timefriend.net/16348300539074