حُسِینٰا و ما نَسیتُ حُسِینٰا .. نمی‌کند ! بچه‌تر که بودم وقتی می‌خواستم آب بنوشم مادرم یادم داد که یادت کنم.. حُسِینٰا و ما نَسیتُ حُسِینٰا یادم تو را فراموش.. نمی‌کند ! وقتی اسمت را می‌شنوم چشم‌هایَم پُر می‌شود از اشك.. قلبم تند می‌زند.. وقتی یادِ پرچم‌َت می‌افتم.. از روزگار که خَسته می‌شوم به یادِ ضریح‌َت سر می‌گذارم رویِ مهر تُربتی که از کربلا رسیده.. حُسِینٰا و ما نَسیتُ حُسِینٰا یادم تو را فراموش.. نمی‌کند ! در هیاهویِ روزها.. وقتی یادم می‌افتد تو هستی آرامش می‌گیرم.. آخرِ شب‌ها یادِ تو دلتنگ می‌کند قلبَم‌ را وقتی باران می‌زند.. یادِ لب‌هایِ تشنه‌ات دیوانه‌ام می‌کند حُسِینٰا و ما نَسیتُ حُسِینٰا یادم تو را فراموش.. نمی‌کند ! آب می‌بینم، تشنگی‌‌ت را .. آفتاب می‌بینم، غریبی‌‌ت را .. خاک می‌بینم، تنهایی‌ت را .. یادم نمی‌رود..! و راستش را بخواهی یادت، رزقِ روحِ من شده است وقتِ هر دلتنگی.. وقتی آدم‌ها از عشق حرف می‌زنند یادم می‌افتد که تو همان عشقِ بی تکراری .. که از قدیم تا همیشه‌یِ تاریخ قدیم‌الاحسان بوده‌ای و قلبم گواهی می‌دهد لحظه‌ی آخر هم یادَت مرا فراموش.. نمی‌کند ! پ.ن: تا آخرین لحظه‌ی حیات‌ش به یادت میهمان آفتاب شد  .. حُسِینٰا و ما نَسیتُ حُسِینٰا یادم تو را فراموش... نمی‌کند ! یاد .. می‌افتم این جمله را او زندگی کرد .. 💔