#لحظه ای تا پرواز 3⃣
هادی حاجی زمانی
⭕️ ساعت حدود ۱۰ صبح بود که خبر رسید، برای توجیه نقشه عملیات باید به اتاق فرمانده دسته یعنی برادر محمد رضا جهانبین برویم.
منطقه عملیات وضعیت و استعداد دشمن، شایستگی رزمی دشمن و معابر وصول به منطقه و نحوه حرکت از مواردی بود که در آن روز در موردشان صحبت شد.
هم استرس و هم هیجان را می شد در چهره دوستان دید. قرار شده بود تا دیگر هیچ کس از محل استقرار خارج نشود و همه استراحت یا همان خواب اجباری را بروند تا با آمادگی کامل وارد عملیات بشویم.
🌺 🌺
ولی جو غالب بر بچه ها اجازه خوابیدن به کسی نمی داد. هرکس به دنبال کاری بود و یا به دنبال کسی می گشت تا آخرین دیدار را انجام دهد. هیچ معلوم نبود که این دیدارها دیدار آخر نباشد.
من هم ضمن اینکه وسایلم را آماده می کردم به سراغ رفقایم رفتم. افرادی مثل شهید سراجی زاده، سید قادر موسوی، هیبت الله گندمانی و....
در این دیدارها وقتی کسی را می دیدیم، هم حلالیت می طلبیدیم و هم درخواست دعای شهادت می کردیم. رفتار یکی از شهدا که متاسفانه اسمش را فراموش کردم برایم جالب بود؛ ایشان از همه می خواست تا برایش طلب عاقبت بخیری کنند.
🌺 🌺
اذان مغرب را گفتند و نماز را خواندیم و در اتاقمان همراه با دوستان دعای توسلی برپا کردیم. بعد از آن تجهیزات را بستیم و منتظر دستور پایین رفتن از پله های هتل و سوار شدن به کمپرسی ها ماندیم. قرار بر این بود تا کمپرسی ها ما را تا محل شروع عملیات یعنی اسکله ای در نهر جروف در جزیره مینوی آبادان منتقل کنند.
پیگیر باشید ⬇️⬇️
🌐
@Iran_Iran
🇮🇷
http://telegram.me/Iran_Iran