ای تا پرواز 7⃣1⃣ هادی حاجی زمانی ⭕️ رگبار گلوله، نی ها را می شکست و روی من که حالا دراز کش بودم می ریخت. گلوله های خمپاره ۱۲۰ و کاتیوشا به شدت زمین زیر پایم را می لرزاند. ناگهان از سمت کانال صدای عراقی ها بلند شد که به صورت دشتبان پیش می آمدند. عده ای از روی جاده خاکی و عده ای هم از داخل نهر. یعنی درست جایی که من در آن دراز کشیده بودم . درحال حرکت به سمت خط اول بودند. در این موقع انفجار شدیدی باعث شد تا دو سرباز عراقی دقیقا به فاصله یک متری من بنشینند . هیچ حرکتی نمی کردم. در یک لحظه نگاهشان به من افتاد. 🌺 🌺 با دیدنم ابتدا تصور کردند با جنازه یک ایرانی مواجه شده اند ولی وقتی که پای چپم بی اختیار به لرزه افتاد و تکانی خورد سبب جلب توجه آنها شد و فریاد زدند ایرانی ایرانی و این اسارتم از این لحظه رقم خورد. سلاحشان را به طرفم نشانه رفتند و ازم خواستند تا بلند شوم. به آنها گفت":ان مجروح". با احتیاط به سمتم آمدند و تفتیشم کردند. نوع برخورد آنها برایم غیر منتظره بود. در حد یک جرعه به من آب دادند و گفتند آب برایت خوب نیست. پوتینم را باز کردند و پاچه شلوار و جوراب پای چپم را کناری زدند و با استفاده از مقداری چوب و باند کشی همراهم، پای شکسته ام را آتل کردند. پیگیر باشید ⬇️⬇️ 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran