📌 داستان عفیف کندی
🗣 عفیف کندی گوید:
در روزگار
#جاهلیت، وارد (مکّه) شدم و میزبانم (
#عباس بن عبد المطلب) بود و ما دو نفر در کنار (کعبه) بودیم، ناگهان دیدم مردی آمد، در برابر (کعبه) ایستاد و سپس پسری را دیدم که آمد در طرف راست او ایستاد؛ چیزی نگذشت زنی را دیدم که آمد در پشت سر آنها قرار گرفت و من میدیدم که این دو نفر به پیروی از آن مرد، رکوع و سجود مینمودند. این منظره بی سابقه حس کنجکاوی مرا تحریک کرد که جریان را از (عباس) بپرسم، او گفت:
♻️آن مرد
#محمد بن عبد اللّه است و آن پسر، عموزاده اش و زنی که پشت آنها است، همسر (محمد) است. سپس گفت: برادرزادهام میگوید: روزی فراخواهد رسید که خزانههای (کسری) و (قیصر) را در اختیار خواهد داشت، ولی به خدا سوگند، روی زمین کسی پیرو این آیین نیست، جز همین سه نفر. سپس راوی گوید: آرزو میکنم که ای کاش من چهارمین نفر آنها بودم!
این جریان را حتی کسانی که درباره نقل فضایل
#علی کوتاهی میورزند نیز نقل کرده اند.
📖 الاصابه، ج ۲، ص ۴۸۰.
🆔
@islam_history