#بسم_رب_الحسین 💓
📚 رمان اجتماعی-سیاسی
#نقاب_ابلیس 😈
👈تحلیلی موشکافانه در رابطه با فضای مجازی و فرقه های ضاله به ویژه
#تشیع_انگلیسی...👌
✍️نویسنده:
#فاطمه_شکیبا
(مریم)
قبل از اینکه به چشم کسی بیاییم، چادرم را برمیدارم. زیر چادر، تیپ قرمز و مشکی زدهام. دهان الهام باز میماند:
-خاک برسرم مریم این چه ریختیه؟
درحالی که شالم را باز میکنم و موهایم را بیرون میریزم، میگویم:
-نه پس، با قیافه بسیجیا برم ادای دختر ژیگولارو دربیارم؟
دو طرف شال را این طرف و آن طرف شانهام میاندازم. انقدر عقب است که گوشوارهام پیدا میشود. وقتی در را باز میکنند که داخل بیایند، سوز سرما به گردنم میخورد و بدنم مورمور میشود. جداً سردشان نمیشود که در این سرما شالشان را عقب میبرند؟
الهام از قیافهام، خندهاش میگیرد:
-وای مریم! تو اگه آب بود شناگر ماهری بودی! چقدرم بهت میاد! تصور کن مسئول فرهنگی بسیج خواهران با این تیپ!
به جای این که بخندم، نگران میشوم:
-میگم یه وقت یکی از خانومای بسیج نیاد، من رو با این وضع ببینه؟
-نترس بابا با این آرایشی که تو کردی منم نمیشناسمت! جاییام که نشستیم خیلی دید نداره!
مسنترها گاهی با تاسف و کمی عصبانیت نگاهم میکنند و جوانترها با حسرت و تعجب. تا به حال این نگاه را تجربه نکرده بودم. با این قیافه معذبم. به خودم نهیب میزنم که:
- خب جلوی نامحرم که نیست... بعدم باید یکم نقش بازی کنی...
دلم برای چادرم تنگ میشود. طاقت نمیاورم و به الهام میگویم:
-چادر رو بده بندازم روی سرم همینجوری...
سخنرانشان خانم حسینی (دقت کنید: حسینی!) خودش هم یک ته آرایش ملایم دارد و تمام مدت سخنرانی، چشمش به من است. الهام هم طبق نقشه قبلی، هربار درست زمانی که خانم حسینی نگاهم میکند، نگاهی از سر انزجار و تنفر به من میاندازد و غر میزند! حواسش هست که تندتند یادداشت بردارد. من هم باید ادای مریدان شیفته را دربیاورم و محو سخنان گهربار خانم حسینی بشوم، مثلا!
سخنرانی که تمام میشود، مثلا به مداحی اهمیت نمیدهم و میروم خدمت خانم حسینی. با دیدن من لبخندی مادرانه میزند؛ طوری که تشویق شوم جلوتر بروم. با عشوه میگویم:
-ببخشید... میشه من با شما خصوصی صحبت کنم؟
نمیدانم در من چه دیده و چطور نقش بازی کردهام که با آغوش باز میپذیرد و مرا میبرد به یکی از اتاقهای خانه. طوری محبت میکند که نزدیک است جذبش شوم! هم بیان خوبی دارد و هم اخلاقی جذاب. معلوم نیست کجا آموزش دیده اینطور آدمها را جذب کند؟
با همان حالت شیفتگی میگویم:
-چرا انقدر به ظاهر من گیر میدن؟ چرا دائم فکرای نامربوط میکنن درباره من؟ مگه اسلام فقط به ظاهره؟ مگه اونایی که خیلی ادعای مسلمونیشون میشه آدمای خوبیاند؟ من دلم نمیخواد ظاهرم مثل مسلمونا باشه که شبیه اختلاسگرا و داعشیا بشم... اصلا اگه اسلام اینه که اینا میگن، من نمیخوام! کافر باشم بهتره!
✍️ نویسنده:
#فاطمه_شکیبا
#ادامه_دارد..
🆔
@istadegi @istadegi @istadegi @istadegi
🍀به دوستان خود معرفی کنید!!!🍀