برگی از داستان قسمت 131: چه کسی هدایای شاه را سرقت کرد؟! شاه عباس می‌دانست اروپایی‌ها تشنه ارتباط با ایران هستند و می خواست از این تمایل شدید آنها بیشترین بهره را ببرد: اتحاد نظامی با آنها علیه عثمانی و فروش ابریشم. هنگامی که یک گروه بیست و شش نفری از انگلستان به پایتخت ایران رسیدند شاه عباس احساس کرد بهترین فرصت را به دست آورده است تا با کشورهای اروپایی ارتباط برقرار کند. رهبر این گروه مردی بود به نام « آنتونی شرلی». آنتونی شرلی در خدمت یکی از اشراف انگلستان به نام كنت اسکس بود و همین فرد او را مأمور کرد تا به ایران بیاید.شاه را برای جنگ با عثمانی تشویق کند و برای تاجران انگلیسی امتیازهایی از او بگیرد. شاه عباس به گرمی از آنتونی شرلی و همراهانش استقبال کرد و هنگامی که متوجه شد این مرد انگلیسی از شیوه‌های جدید نبرد، مخصوصاً جنگ با استفاده از توپخانه اطلاع دارد و می‌تواند آن را به ایرانی‌ها بیاموزد بیشتر از او خوشش آمد. شاه به آنتونی شرلی اطلاع داد که قصد دارد سفیری را به دربار پادشاه اسپانیا بفرستد.شرلی به شاه پیشنهاد کرد سفیرش را به دربار تمام پادشاهان اروپایی اعزام کند و اعلام کرد که حاضر است با این سفیر همراه شود. شاه عباس حسینعلی بیگ بیات یکی از سردارانش را با چند ایرانی دیگر با آنتونی شرلی همراه کرد. برادر آنتونی به نام رابرت شرلی در ایران ماندگار شد تا از توانایی‌های نظامی خود برای تقویت ارتش ایران در برابر عثمانی استفاده کند. شاه عباس مهر طلایی خود را به آنتونی شرلی داد و به او گفت « برادر ، هرچه را که تو مهرکنی حتی اگر به اندازه سلطنت من ارزش داشته باشد. قبول دارم .» سپس روی او را بوسید و دست رابرت شرلی را در دست گرفت و گفت: «برادرت مانند برادر من است.» سی و دو شتر هدایای شاه عباس را برای پادشاهان اروپایی حمل می‌کردند.کاروان سفیران همراه این شترها عازم روسیه شد تا از آنجا به اروپا برود. سفیران شاه عباس پس از روسیه راهی اتریش و آلمان شدند و از آنجا به طرف ایتالیا رفتند تا با پاپ بالاترین مقام کلیسا در اروپا دیدار کنند. در ایتالیا حسینعلی بیگ بیات قصد داشت هدایایی را که شاه عباس برای پاپ فرستاده بود به او تقدیم کند ، اما در وسایل آنها خبری از این هدایا نبود.حسینعلی بیگ پس از چند بار گفت وگو با آنتونی شرلی تازه متوجه شد او در روسیه بر سرچه موضوعی با تاجران انگلیسی که در آنجا اقامت داشتند صحبت می‌کرده است. شرلی هدیه‌های گران بهای شاه عباس را به تاجران انگلیسی فروخته بود مرد انگلیسی به هیچ وجه نمی‌توانست از خودش دفاع کند؛ برای همین کاروان را ترک کرد و به ونیز گریخت. پایان کار اولین سفیر اروپایی شاه عباس که او را برادر خود می‌دانست و مهر طلایی خود را به او داده بود چنین بود . شاه،هنگامی که ماجرای فرار آنتونی را شنید با رابرت بدرفتاری نکرد رابرت شرلی در جنگی که با عثمانی در گرفته بود به خوبی در سپاه ایران خدمت کرد؛تا جایی که شاه فرماندهی بخش بزرگی از سپاهش را به او داد.به هر حال عثمانی ، دشمن مشترک ایران و اروپایی ها بود و دلیلی نداشت رابرت هم مانند برادرش به ایرانی‌ها کلک بزند و در جنگ با این دشمن مشترک از دانش نظامی خود استفاده نکند. از سویی او باید به اندازه‌ای لیاقتش را به شاه ثابت و سپاه ایران را به دانش خود وابسته می‌کرد که شاه انتقام برادرش را از او نگیرد. سرگذشت استعمار، ج9 ص32 ┏━━ °•🖌•°━━┓ @jahad_tabein ┗━━ °•🖌•°━━┛