📜برگی از داستان 💎قسمت 148: ازدواج فرانسوی باربرهایی که صندوق‌های چوبی محمدرضا بیگ سفیر ایران در فرانسه را به کشتی می‌بردند برای حمل جعبه بزرگی که سوراخ‌هایی روی آن بود به دردسر افتاده بودند. محمدرضا بیگ می‌گفت کتاب‌های مورد علاقه اش را در این جعبه قرار داده است اما کارگران نمی توانستند بفهمند چرا کتاب‌ها را در صندوق‌های کوچک نگذاشته است. جعبه به اتاق محمدرضا بیگ در کشتی منتقل شد و کشتی بندر «لوهاور» فرانسه را ترک کرد. جناب سفیر در اتاقش در جعبه را با احتیاط باز کرد خانم مارکیز اپینی که سفیر با او در فرانسه آشنا شده و ازدواج کرده بود از جعبه بیرون آمد!! معلوم نیست چه مانعی پیش پای مارکیز اپینی قرار داشت که باید به شکلی پنهانی از کشورش فرار می‌کرد، اما محمدرضا بیگ هم قول داده بود به هر صورتی که باشد او را به ایران ببرد. در حقیقت جناب سفیر از وقتی که به فرانسه آمده بود تصمیم گرفته بود با بانویی فرانسوی ازدواج کند و برای آنکه فرصت کافی برای یافتن همسر مناسبش داشته باشد مذاکراتش را با وزیر امور خارجه فرانسه طولانی می‌کرد و هر روز امضای سند پایانی را به روزها و هفته‌های بعد موکول می‌کرد. محمدرضا بیگ چند سال پس از امضای عهدنامه ایران و فرانسه از طرف شاه سلطان حسین به این کشور اعزام شده بود مدتی بود چند قبیله عرب، بحرین را اشغال کرده و حاکم ایرانی آن را اخراج کرده بودند. شاه سلطان حسین که نیروی دریایی نداشت مانند پدرانش دستش را جلوی انگلیسی‌ها و هلندی ها دراز کرد اما هیچ کدام قصد نداشتند به او کمک کنند شاه مجبور شد از آخرین کشور اروپایی که با آن ارتباط برقرار کرده بود کمک بخواهد و محمدرضا بیگ را به فرانسه فرستاد فرانسوی‌ها حاضر نبودند کشتی‌های جنگی‌شان را برای کمک به ایران به خلیج فارس بفرستند. اما اکنون که با فرستاده شاه ایران رودررو بودند به دنبال بامضای یک عهد نامه جدید تجاری بودند.گفت و گوها پنج ماه به طول کشید تا آنکه فرانسوی‌ها بالاخره محمدرضا بیگ را راضی کردند قرارداد را امضا کند. بر اساس این عهد نامه فرانسوی‌ها به تاجران ایرانی اجازه می دادند در خاک آن کشور به دادوستد مشغول شوند و ایران می‌توانست یک دفتر نمایندگی سیاسی در بندر مارسی تاسیس کند در مقابل تمام موانع تجارت فرانسه با ایران از میان برداشته شده و همه عوارض گمرکی هم که ایران باید می‌گرفت حذف شده بود! فرانسوی‌ها پیش از این هم در آخرین روزهای حکومت شاه عباس دوم در سال ۱۰۷۶ هجری قمری قراردادی را با ایران امضا کرده بودند که بر اساس آن آنها فقط برای مدت ۳ سال عواض گمرکی را پرداخت نمی‌کردند اما پیمان جدید برای آنها بسیار شیرین تر از قراردادهای قبلی بود. فرانسوی‌ها از سفر این ایرانی بهره دیگری هم بردند. محمدرضا بیگ متوجه شد فرانسوی‌ها حمام نمی‌روند بدن آنها به شدت بویناک است و اشراف و ثروتمندان آنها برای آنکه از شر این بوی شدید خلاص شوند از عطرهای بسیار تندی استفاده می‌کنند ترکیب این عطرها با بوی بدن گاهی اوقات بوی بسیار زننده تری را تولید می‌کرد که به شدت آزار دهنده بود. محمدرضا بیگ که برای نظافت در این کشور با مشکل روبه رو شده بود دستور داد به تقلید از حمام های ایران که دارای خزینه‌های بزرگ بودند حمامی را با خزینه ای کوچک که فقط خودش در آن جا می‌شد بسازند. بعضی از فرانسوی‌ها که این ابداع محمدرضا بیگ را می‌دیدند به تقلید از او این خزینه کوچک را در خانه های خود ساختند خزینه ای که بعدها به وان حمام مشهور شد و همه کشورهای اروپایی استفاده از آن را آموختند. محمدرضا بیگ هنگامی که به ایران نزدیک می‌شد ترسی به سراغش آمد او نتوانسته بود فرانسوی‌ها را به کمک نظامی به ایران وادار کند و به هدف اصلی سفر نرسیده بود. با آنچه از مجازات هولناک شاهان صفوی شنیده بود تصمیم گرفت به مرگی بی دردسر رضایت دهد و زیر شکنجه های سخت جلاد شاه زجرکش نشود او در همان کشتی خودکشی کرد مارکیز اپینی به ایران آمد و بعدها با برادر محمدرضا بیگ ازدواج کرد. 📚سرگذشت استعمار ج9ص105 ┏━━ °•🖌•°━━┓ @jahad_tabein ┗━━ °•🖌•°━━┛