اولین چالش اردو زمانی برایمان پیش آمد که برای ۴۰ دانش آموز برنامه ریزی کرده بودیم و حالا با ۲ دانش آموز مواجه شدیم🫠راستش را بگویم با اینکه انتظارش را داشتم اما باز توی ذوقم خورد.
از آقای پناهی جویای چرایی این ماجرا شدیم و ایشان دلداری دادند که بچه ها می آیند، ما حدود ۲ ساعت صبر کردیم اما خبری نشد...
با مدیر مدرسه تماس گرفتم تا مطمئن شوم که اطلاع رسانی از سمت ایشان به خوبی انجام شده و حالا با یکی از دوستان جهادگر تصمیم گرفتیم برویم در سطح شهر و خودمان به خانواده ها اطلاع رسانی کنیم. در کنار دلشوره ای که داشتم امیدوار هم بودم که کار درستی انجام میدهیم و با خود مرور می کردم که "ما مامور به انجام وظیفه ایم نه نتیجه "
دوباره از سر بالایی ها بالا رفتیم به هر کس که میرسیدیم گروهمان را معرفی میکردیم و از برنامه مان میگفتیم، و بر اساس سن دانش آمثزشان، راهنماییشان میکردیم که کدام مدرسه بروند .به یکی دو مغازه ی آن اطراف هم سر زدیم و همین کار را تکرار کردیم؛ یکی از فروشنده ها عضو شورا محله شان بودند و از ما خواست در قالب یک پیام گروهمان را معرفی کنیم تا ایشان در کانال اطلاع رسانی محله بگذارند و همینطور هم شد.
عصر آن روز تعداد دانش اموزان ۳ نفر شد و در روز های آینده بیشتر و بیشتر ... تا در روزهای آخر به ۱۷ نفر رسید😍
گچی شدنمان موقع زیر کار زدن و بتونه کاری، پوشیدن کیسه زباله موقع رنگ آمیزی مدرسه، بستنی خوردنمان در آن هوای گرم، رفاقت با بچه هاو حتی کم و کاستی های اردو همه و همه برایمان خاطره شد.
بار دیگر به این باور رسیدم که کارهای جهادی انسان ساز اند ...
روزها با همه سختی ها و لذت هایی که داشتند، گذشت...
روز آخر، پسر بچه هایی که دانش آموز مدرسه ما نبودند اما روزهای اول با آنها چالش داشتم آمده بودند بدرقه مان کنند،چمدان هایمان را در اتوبوس میگذاشتند و برایمان دست تکان میدادند.
حس عجیبی در سینه داشتم و بغض اجازه صحبت کردن را به من نمیداد. سوار اتوبوس شدیم و این شد پایان هجرت پرتجربه امسال 🧳
🔸️
جهادگر 🇮🇷
#جهاد_نگاشت
#اردو_هجرت
#گروه_جهادی_فاطمیون
ᚐᚑᚒᚓᚔ﴾࿇﴿ᚔᚓᚒ
گروه جهادی فاطمیون
@jahadi_fatemiyun
ᚐᚑᚒᚓᚔ﴾࿇﴿ᚔᚓᚒᚑ