به یاد دارم مینی باس کهنه و آبی آسمانی را ، که لق‌لق‌کنان ما را از دل جنگل‌های سبز بهشهر در قلب تابستان به آبی آسمانی یک روستا می‌سپرد و ما همه پر از شور بودیم و شوق ..‌‌. کار ما از همان لحظه ورود شروع شد ، با سِلام علِیک‌های ساده و محلی که دل‌های پیر را با دلهای جوان ما گره زد تا با آن کشف شود: فراز و فرودها! یکی از مسائل مالی؛ یکی بیمار در خانه داشت و یکی با والدینش مشکل؛ یکی بلد بود راه نبض اقتصاد را در دست گرفتن و یکی پر بود از خلاقیت و پویایی دست نخورده… . بعضی خانه‌های فراموش شده انگار مدت‌ها بود که انتظار دو تا گوش که نه، دل‌هایی را برای شنیدن حرف‌هایشان می‌کشیدند... . و ما جوانان در چشمان آنان چشمه جوشان امید و تحول بودیم... و هستیم. و ما همچنان هستیم پای همه عهدهایی که بسته‌ایم✋ «وَ الَّذینَ هُمْ ِلأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ؛ آنان به امانت و عهد و پیمان خود وفادارند». "مؤمنون،آیه‌ی ۸" ✍ 📮|قـرارگاه جـهادی شهید بلبــاسی|