فرقی نداشت توی پایگاه های عراق باشد یا سوریه یا لبنان. شب به شب با پدر و مادرش تماس می گرفت و از پشت تلفن حال و احوالشان را می پرسید.
هربار که زنگ می زد، سیم کارتش را عوض می کرد، حواسش به امنیت قضيه هم بود که کسی نتواند ردش را بزند و تماس هایش را کنترل کند.
گاهی وقتها هم تلفن من را می گرفت، می دانست کسی رد گوشی من را نمی گیرد. پدر و مادر پیرش به همین صدایی که می دانستند فرسنگها ازشان دورتر است، دل خوش می شدند و در حقش دعا می کردند.
راوی: حجت الاسلام عسکری امام جمعه رفسنجان
📚 برگرفته از کتاب
#سلیمانی_عزیز
🌹هدیه به روح سردار دلها ؛
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی صلوات
✏️
#مکتب_حاج_قاسم
🌙 شب جمعه
#به_وقت_حاج_قاسم
https://eitaa.com/shabhayebashohada