رفتم بقیع دیدم که تربتش عجیبه کریم آل فاطمه خیلی غریبه این تربت ویران ؛ از غربتش حاکی‌ست چون چادر مادر ؛ قبر حسن خاکی‌ست مظلوم حسن جانم ؛ مظلوم حسن جانم ........ آخر مرا زهر جفا حاجت روا کرد تنهاییم دید و مرا از غم رها کرد راحت شدم دیگر ؛ زینب خداحافظ مهمان زهرایم ؛ امشب خداحافظ مظلوم حسن جانم ؛ مظلوم حسن جانم ....... مرگ مرا در کودکی ثانی رقم زد در پیش من سیلی به روی مادرم زد آن بی حیای پست ؛ دستش چه سنگین بود مادر زمین افتاد ؛ با گوش خون آلود مظلوم حسن جانم ؛ مظلوم حسن جانم .... خدا کند طشت مرا خواهر نبیند یا بعد از این طشت طلا دیگر نبیند در پای طشت زر ؛ جانش رسد بر لب چوب و لب یارش ؛ وای از دل زینب مظلوم حسن جانم ؛ مظلوم حسن جانم