📿 نماز صبح را که خواندم به علی نگاه کردم... از حالتش تعجب کردم... روی تختش آرام دراز کشیده بود و اشک مثل باران از چشمانش سرازیر بود... وقتی نگاهم را دید با حالتی روحانی پرسید : "داستان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را شنیدی؟" جواب دادم : نه چه داستانی؟ گفت :یکی از بچه‌ها به شدت مجروح شد .خون زیادی از او رفت و بی‌حال روی زمین افتاد... با آن تشنگی فوق‌العاده‌ای که داشت به حالت اغما رفت. یک دفعه متوجه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف شد ایشان سرآن بسیجی را در دامنش گرفت با جام کوچکی که در دست داشت، آب به دهن بسیجی ریخت برایش دعا کرد بعد هم سراغ بقیه و چهره‌های مجروح رفت و به آنها هم آب داد. ▪️شهید علیرضا موحد دانش ... ... 🍃 🖤🕊 @raieheh 🌱 ♥️