#حال_خوش_خواندن
📚روی ماه خداوند را ببوس(۱۹)
⚠️ کم کم نگران می شوم به حیاط دادگستری که میرسم کناری می ایستم تا نفسی تازه کنم گوشه ای از حیاط جمعیت از شلوغی سیاهی می زند به سمت شلوغی میروم اعدامی که طبقه ششم او را دیده بودم وسط حلقه ای از مردم و مامورانی که اطرافش را گرفتهاند و به جای فریاد التماس میکند گریه امانش نمیدهد و مثل زن شوهر مرده شیون می کند مهرداد را لای جمعیت می بینم که محو مرد محکوم به اعدام شیشه های عینکش را پاک میکند ❗️چند دقیقه بعد توی زیر زمین ساختمان دادگستری هستیم مسئول بایگانی جوان سی و چند ساله ای است که بیشتر موهای سرش ریخته و وقتی راه میرود اندکی می لنگد چند بار لنگ زنان بالای قفسه های پر از پرونده می رود و برمی گردد 📁 پوشه پاره و رنگ و رو رفته ای را از یک زونکن زهوار در رفته که دو برابر ظرفیتش پوشه درآن گذاشته اند بیرون میآورد و پرونده پارسا را به دستم می دهد و 💬 میگوید این هم نامه اعمال آقای پارسا🙂 امیدوارم بهشتی باشه به شوخی می گویم من مرده شو هستم بهشت و جهنم آدم ها به من مربوط نیست روی چهارپایه چوبی می نشیند و می گوید همه ما مرده شو هستیم اخوی🍂 اما مرده شو ها هم بالاخره می میرند....
❄️
@jqk_ir ❄️