#شعر
#غزل
#سعیده_کرمانی
#دردشتپاگرفتهوپایستهمیوزید
یامرسلالریاح
در دشت، پا گرفته و پایسته می وزید
در قتلگاه، آه چه آهسته می وزید
می رفت بین گیسوی خوشبوی روی نی
مبهوت از این تعلق وارسته می وزید
تا پیکر تو را به دل خاک بسپرد
پا پیچ خاک می شد و پیوسته می وزید
از قطرههای خون، وسط نیزهزارها
انگار روی دست، حنا بسته میوزید
با مرهمی به دست به پابوس تاولی
بر پای استوار زنی خسته می وزید
دم می گرفت پرچمی از این سماع و باد
هو هو کنان میان دو گلدسته می وزید
🕊️
@kaftarchahiemamreza🕊