{} محمد آقا شب بخیرے گفت و همراه شهین خانم به داخل رفتند شهاب از جایش بلند شد تا به اتاقش برود ڪه مریم صدایش کرد ــــ شهـــابـــــ بے زحمت ظرفارو از انباری بیار مے خوایم بشوریم ـــ مریم ظرفا یڪبار مصرفن لازم نیست بشورید هوا سرده ـــ نہ خاڪ گرفتن باید بشوریمشون ـــ باشه شهاب به سمت انبارےرفت ساراـــ میگم مریم راهیان نورمون ڪی افتاد ?? .ـــ یہ هفته دیگہ میریم به امید خدا فردا پس فردا اعلام میڪنیم ـــ منو زهرا هم میایم مریم با تعجب به مهیا نگاه ڪرد ـــ مے خواے بیاے؟؟ ـــ آره منو زهرا دوم دبیرستان با مدرسه رفتیم خیلے خوش گذشت نرجس_ولے شما نمے تونید بیاد این اردو مخصوص فعالین پایگاه ها هست مریم ـــ من میپرسم خبرت می ڪنم شهاب ظرفارا ڪنار حوض گذاشت ـــ بفرمایید ـــ خیلے ممنون داداش . ـــ خواهش میڪنم ــــ میگم شهاب برا اردوے هفته آینده مهیا و دوستش میتونن بیان ـــ دوست دارن بیان ??? ــــ آره ـــ باشہ میتونن بیان ولے فردا مدارک لازم رو بیارن تا بیمہ شن .شبتون بخیر ساراـــ ایول مطمئنم این بار خیلے میچسبہ ـــ معلومہ ڪه میچسبہ.ڪم چیزی نیست من افتخار همراهے دادم بهتون دختر ها بلند شدند و مشغول شستن ظرف ها شدن مریم به مهیا نگاهے انداخت فڪرش را نمے ڪرد ڪه مهیا بخواهد با آن ها بہ شلمچہ بیاید آن با بقیه دختر ها فرق مے ڪرد با اینڪه مقید نبود لباس پوشیدنش هم خوب نبود اما هیچوقت مانند بقیه در برابرمراسمات و این عقاید جبهه نمے گرفت مریم مطمئن بود این دختر دلش خیلی پاک تر از آن چیزے هست فڪر می کند وامیدوار بود که هر چه زودتر خودش را پیدا ڪند با پاشیدن آب سرد به صورتش به خودش آمد مهیاـــ به کجا خیره شدے لبخندے زد و جواب مهیا را با شلنگ آبے ڪه بہ سمتش گرفت داد و این شروع آب بازیشان شد... ↩️ ... ✍🏻 : فاطمه امیری 💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐