#تجربه_من ۲۸۰
#ازدواج_آسان
#فرزندآوری
#رزاقیت_خداوند
من و همسرم آخرین روزای سال ۹۱ به
صورت کاملا سنتی و بدون تشریفات عقد کردیم. دوران عقدم مصادف بود با سربازی همسرم. سال ۹۳ درحالیکه هنوز همسرم شغلی پیدا نکرده بود با این اعتقاد که خدا برامون شرایط رو درست میکنه، عروسی کردیم و همین هم شد☺️ هیچکس با اعتماد و توکل بر خدا دست خالی نمی مونه.
بعد از یک سال تصمیم گرفتیم بچه دار بشیم. در اون شرایط هر دو همزمان تحصیل مون رو هم ادامه دادیم و من درحالیکه باردار بودم، پایان نامه نوشتم و بچه به بغل دفاع کردم.😅
الحمدلله هر دو معتقدیم به فرزندآوری بیش از دو تا. الان یک دختر سه سال و نیمه و یک پسر هفت ماهه دارم. ان شاءالله میخوایم اگر خدا و اهل بیت عنایت کنند تا چهار پنج تا پیش بریم😍
فقط این نکته رو میخواستم بگم فرزندآوری با فاصله کم خیلی خوبه، ولی اگر فاصله خیلی کم بشه هم به فرزندتون ضربه میزنید هم به خودتون. اجازه بدید ۲۱ ماه قمری فرزندتون ازشیر مادرش تغذیه جسمی و روحی بشه و در حقش اجحاف نکنید.
تو این مدت تصمیم گرفتم مشوق فرزندآوری خانواده هایی بشم که میدونستم مشکل خاصی برای این مورد ندارن، اما متاسفانه با برخوردهایی رو به رو شدم که باورم نمیشد و خیلی دلم گرفت. بعضیا شرایط اقتصادی رو بهانه میکنند و متوجه نیستند دارن رزاقیت خدا رو زیر سوال میبرن. حتی بعضی از پدر و مادرها بچه هاشون رو از بچه دار شدن منع میکنند😳😞
از اینکه خانواده های مذهبی و ولایی به راحتی فقط به آسایش و راحتی خودشون فکر میکنند و آینده بچه ها و کشورشون رو ذره ای در نظر نمیگیرن متعجب و در عین حال غمگین شدم. از غربت حضرت آقا و اینکه چقدر به سادگی از کنار درخواست های مکرر و جدی ایشون درمورد تولید نسل میگذریم حسابی به هم ریختم.
واقعا لازمه افرادی که بیان خوبی دارن و قدرت اقناع دیگران رو دارن خانواده ها رو متوجه این مسئله کنند که در موضوع فرزندآوری انقدر شخصی و خودخواهانه تصمیم گیری نکنند😔
ان شاءالله همه به این بصیرت برسیم.