💗💗 (آدرس خونمو بهش دادم ،منو رسوند خونه) -بازم ممنونم که منو رسوندین راننده: خواهش میکنم رفتم داخل خونه یه نفس راحت کشیدم خدا رو هزاران بار شکر کردم که اتفاق بدی نیافتاد رفتم توی اتاقم ،اینقدر خسته بودم که خوابم بردباصدای زنگ گوشیم بیدار شدم نگاه کردم دیدم حامده... به ساعت نگاه کردم نزدیک اذان صبحه - الو حامد! حامد: بهههه به خاهر عزیزم... - پسره خل و چل میدونی ساعت چنده ؟ حامد: ای وااای ببخشید ،اصلا یادم نبود ،حالا اشکال نداره پاشو یه کم ورزش کن واست خوبه،تنبل خانم... - دیونه شدی نصف شبی بلند شم ورزش کنم که مامان اینا به سلامت روانیم شک میکنن... ( صدای خنده اش بلند شد): تو همین الانشم مشکوکی خواهرمن... - الان زنگ زدی همینا رو بگی ؟ حامد: نه خیر، میخواستم بگم من فرداشب میرسم -وااااییییی شوخیی نکن ،مامان گفت.... ( پرید وسط حرفم):من به مامان اینجوری گفتم که سورپرایزشون کنم ... - نمیری با این کارات... حامد: هانیه فرداشب بیا دنبالم حدود ساعت ۷ ونیم ،۸ میرسم - باشه، سوغاتی خریدی دیگه؟ وگرنه سرپرایزتو خراب میکنم حامد:اره جوجه خانم ،فقط هانیه کسی نفهمه هااا... - باشه داداش گلم حامد: حالا بگیر ادامه خوابت و ببین... - دیونه ،باشه حامد: بای واییی چه خبر خوبی.. حامد داره میاد ،نمیدونم تو فرودگاه با دیدنم چه عکس العملی نشون میده صدای اذان و شنیدم و بلند شدم وضو گرفتم ،نمازمو خوندم دوباره گرفتم خوابیدم نزدیکای ظهر بیدار شدم تختمو مرتب کردم دست و صورتمو شستم رفتم پایین مامان داشت غذا درست میکرد - سلام مامان جون مامان: سلام عزیزم ، ظهرت بخیر بشین برات چایی بریزم - دستتون درد نکنه مامان جون دیشب خوش گذشت؟ مامان : اره خیلی خوب بود ،همه سراغت و میگرفتن - چه عجب،مهم شدیم خودمون نمیدونستیم مامان: ای کاش تو به جای الناز تو اون لباس بودی ... - ععع مامان جون ،این حرفا چیه ،دعاکنین یه آدم خوبی نصیبم بشه... مامان : اردلان به این خوبی رو رد کردی باز از این مگه بهتر پیدا میشه؟ - مامان گلم من دنبال کسی میگردم که کنارش احساس آرامش کنم،پول و ثروت که خوشبختی نمیاره.... مامان: چی بگم بهت ،هر چی میگم تو باز حرف خودتو میزنی... - به جای شوهر دادن من به فکر زن واسه خان داداشمون باشین مامان: الهی قربونش برم چقدر دلم براش تنگ شده - خوبه هر روز دارین باهاش صحبت میکنین ،خدا شانس بده ... مامان: عع حسوود...